عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 19 / 12 / 1392
بازدید : 710
نویسنده : sharef zadeh

 رسانه های پست مدرن و تربیت دینی در عصر جهانی شدن (1)

 






 

 تبیین رابطه انطباق توانمندی های رسانه های پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن

چکیده

در پژوهش حاضر، رابطه توانمندی های رسانه های پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن به بحث گذارده شده است. روش انجام پژوهش، تحلیل اسنادی است و به منظور گردآوری داده های لازم جهت پاسخ گویی به سوال های پژوهش، همه اسناد و مدارک موجود و مرتبط با موضوع حاضر با استفاده از فرم گردآوری داده ها، جمع آوری شده و با شیوه کیفی تجزیه و تحلیل شده است. عمده ترین یافته های پژوهش عبارت اند از:
1. برخی از عمده ترین ویژگی های رسانه های پست مدرن شامل گفتمان، التقاطی گری، درهم آمیزی، طنز، نادان نمایی، تمثیل، کنایه، نسبیت، هم گرایی، تکثرگرایی، انطباق با دوران پست مدرن، نقد و انتقاد و سرگرمی و تفریح و غیره است.
2. برخی از عمده ترین وجوه تربیت دینی و عناصر اساسی آن شامل این موارد است: بومی، محلی و موقت نیست، نوعی زندگی است، دین (اسلام) پدیده ای جهانی است و در تجربه تاریخی خود همواره برای جهانی شدن کوشیده است. تربیت دینی اصطلاحا به مفهوم «جنبه ای از فرایند تعلیم و تربیت، ناظر به پرورش ابعاد شناختی، عاطفی و عملی متربی از لحاظ التزام او به دینی معین» است. تربیت دینی را تربیت ایمانی یا معنوی (4) می نامیم و مراد این است که بستری برای متربی فراهم آید تا ایمان او تقویت شود و جایگاه خود را در کل مجموعه هستی بازیابد. هدف تربیت دینی آن است که به افرد جامعه در فهم دین یاری رساند، تا آنها بتوانند آگاهانه در باره آن بیندیشند.
3. برخی از عمده ترین وجوه رابطه توانمندی رسانه های پست مدرن با عناصر تربیت دینی شامل این موارد است: بسط نفوذ دین، گفتمان دینی، تبلیغ هر چه بیشتر دین، تبلیغ دین با قرائت های متکثر، بازتولید پیام های دین در قالب های جدید، تقویت روح جمعی، ایجاد زمینه برای احساسات و تجربه دینی، بازیابی و خلق نمادهای مقدس، بسترسازی برای ایجاد تحول روحی، اطلاع رسانی و اطلاع یابی از ادیان گوناگون، الگوآفرینی دینی و مدرسه مجازی.

کلید واژگان:

نسبت انطباقی، رسانه، پست مدرن، تربیت دینی، جهانی شدن.

مقدمه

سیر جهانی شدن (5) ایجاب می کند که طرز نگرش ما به جهان، انسان، علم، یادگیری و شیوه های آن و سایر عناصر مربوط به تعلیم و تربیت تغییر کند و دوباره وصف شود.
تعلیم و تربیت به علت ارتباط متقابل و عمیقی که با حوزه های مختلف معرفت و ارکان زندگی بشر دارد، ناگزیر از تاثیر است و باید مطابق با تحولات در جامعه، تجدید ساختار یابد تا بتواند پاسخ گوی نیازها و خواسته های افراد جامعه باشند و جامعه را در جهت تعالی سوق دهد (عطاران، 1382).
بنابراین با توجه به این نکات پی می بریم که جهانی شدن، مسائل جدیدی برای تعلیم و تربیت همه کشورها ایجاد کرده است و اگر دقت کنیم، متوجه می شویم ما در کشوری اسلامی زندگی می کنیم و تعلیم و تربیت در کشور ما خصیصه اسلامی بودن دارد، خواه به آن تصریح شود و خواه نشود؛ از آنجا که فرهنگ کشور ما دینی و اسلامی است، تربیت ما نیز به یک معنا دینی خواهد بود (افتخاری، 1380). با وجود برخی موفقیت ها در زمینه تربیت دینی، شواهدی دال بر عدم موفقیت و دشواری ها و حتی بن بست هایی در این زمینه نیز وجود دارد.
در این پژوهش قصد داریم بررسی کنیم در این عصر، که پیشرفت های حیرت آور در عرصه فناوری های ارتباطی، زمان و فضا را بسیار فشرده کرده است و جهان به صورت دهکده ای الکترونیک درآمده، جهانی شدن چه چالشی می تواند برای تربیت دینی ایجاد کند و رسالت رسانه ها در تربیت دینی چیست.
از جمله عوامل مهم آثار عمیق اجتماعی، فناوری است که از طریق آن، انسان ها قادرند اندیشه خود را به کار گیرند و دنیای اطراف خود را منطبق با خواست های خود بسازند. امروزه که در موج سوم اطلاعاتی به سر می بریم، فناوری و رسانه ها (6) چنان جایگاهی در زندگی شهروندان یافته اند، که ناگزیریم آنها را در هر معادله ای لحاظ کنیم؛ زیرا جامعه اطلاعاتی که مانوئل کاستلر در دهه 1980 به آن اشاره کرده، شکل گرفته است. بنابراین تعریفی که بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه ارائه داده اند، رسانه ها حتی به بازتعریف
مفاهیم اساسی زندگی روزمره می پردازند و از این منظر می توانند خود به معیاری برای تعریف و راهکاری برای تربیت دینی تبدیل شوند؛ بنابراین بسیاری از نظام های آموزش دنیا با توجه به تغییرات وسیعی که در جوامع روی می دهد، کارایی مطلوب ندارند و باید با توجه به تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و فناورانه جدید، تجدید ساختار شوند. فناوری اطلاعات، فرصت های جدید برای نظام آموزش از جمله تربیت دینی فراهم کرده است و با بهره گیری موثر از این فرصت ها و پتانسیل های موجود، می توان ساختاری درخور هزاره جدید بنا نهاد (جلالی، 1381).
آلوین تافلر (7) معتقد است ارتباطات به منزله یکی از مهم ترین ابزارهای توسعه دهنده در موج سوم تمدنی بشر، موتوری محرک و راهی برای انتقال کالا، خدمات، نیروی کار، سرمایه و اطلاعات خواهد بود (تافلر، ترجمه خوارزمی، 1370). یکی از راه های مهم کشف میزان حضور دین در جامعه اطلاعاتی، فرایند انعکاس مطالب دینی در مطبوعات و رسانه هاست؛ زیرا رسانه ها نماد جامعه اطلاعاتی هستند (محمدی، 1384، ص192). رسانه، وسیله ای توانا برای آیینی کردن و آیینی کردن، روشی برای قداست بخشیدن است (حسنی، 1385، ص194). در دنیای معاصر، دین و رسانه جدایی ناپذیرند. به عبارت دیگر، نه رسانه ها قادر به انعکاس ندادن مفاهیم و مطالب دینی هستند و نه دین می تواند در مقابل طرح اصول خود از طریق رسانه ها مقاومت کند (هوور(8)، 2006).
در عصر حاضر، هویت یابی و گرایش ها و تعصبات دینی، تحت تاثیر حضور فناوری اطلاعات و ارتباطات است، فرهنگ و آداب و رسوم قومی و محلی دگرگون شده و حتی مفاهیم آزادی و کیفیت عمومی زندگی دچار تغییر و تحول شده است (میرزا رضی، 1386). رسانه ها در مسائل تربیتی، با طراحی ابزارهایی که آن را در قالب متن، صوت،
تصویر، فیلم می پردازند. همچنین با ترسیم محیط مجازی و شبیه سازی شده و ابزارهای برقراری ارتباط همچون ایمیل، تله کنفرانس و کنفرانس های از راه دور، به ارائه برنامه های تربیتی و پرورش خود می پردازند. (رحمانی، 1385). باید این را پذیرفت که در دنیای امروز، رسانه به مثابه گروه مرجع عمل می کند و بنابراین به جایگزینی برای گروه های مرجع در نهادهای سنتی همچون پدران، مادران، بزرگان و... تبدیل شده است.
در جهت تبیین رابطه موجود بین رسانه پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن، باید اذعان داشت پیوند بین رسانه های ارتباطی و دین به زمان های دور یعنی نخستین روایت ها از اسطوره ها و خطوط نقاشی حک شده بر دیواره نمادها برمی گردد. نگارش تورات، آغازگر هزاران سال پیوند میان سنت یهودی - مسیحی و ارتباطات بود. تصمیم یوهانس گوتنبرگ برای چاپ انجیل به منزله نخستین محصول دستگاه چاپ خود (با استفاده از حروف چاپ متحرک) بر این پیوند در غرب تاکید می نهد؛ یعنی جایی که در آن از پیش شاهد حضور مضامین دینی در هنر، موسیقی و نسخ خطی بودیم. اینکه نخستین پخش برنامه رادیویی (در شب کریسمس سال 1906) به یک ایستگاه رادیویی دینی مربوط می شد، از دیدگاه بسیاری از پژوهندگان مسیحی، مقوم رابطه میان رسانه ها و دین است. هر چند کاربرد فعلی رسانه های ارتباطی و خروجی تولیدات ارتباطی بسیار فراتر از مقاصد دینی است، ما همچنان شاهد انتشار مطالب دینی، تقریبا در همه رسانه ها هستیم، رسانه های ارتباطی و دین، هر دو به واسطه گری می پردازند و بین داخل و خارج، گرچه به شیوه های گوناگون، پل می زنند. به دلیل اینکه هم دین و هم رسانه ها هویت فرهنگی و هویت شخصی را به یکدیگر پیوند می دهند. هر یک از آنها تفاوت های فرهنگی ایجاد می کنند و برآنها تاکید می نهند.
سارا هورسفال (2000) براساس مطالعه خود نتیجه می گیرد رسانه اینترنت، دین را در چهار حوزه دستخوش تغییر کرده است: نخست، گستره عظیم منابع منتشر شده، بر اعتقادات اعضا موثر است و آنها را تحصیل کرده تر می سازد و امکان دسترسی بیشتر آنها به
مطالب دینی را فراهم می کند. دوم، معنای اجتماع دینی از رهگذر تغییر در الگوهای ارتباطی، دستخوش دگرگونی شده است. سوم، اطلاعات موجود، بر تجربه یا مشارکت ذهنی اعضا موثر است. چهارم، تاثیراتی بر مناسک و عمل به مناسک وجود داشته است، هر چند این تاثیرات به اندازه سه مورد اول قابل توجه نیست.
استیفن اینگلیس (1995) با مطالعه دقیق درباره هنرمندی که کارش از اعتبار زیادی در هند برخوردار است، می گوید یک هنرمند می تواند بر اعمال دینی هزاران نفر تاثیر بگذارد: «فراگیر بودن، قابل حمل بودن، قابل تحرک بودن تصاویر رسانه ای، هندوها را به لحاظ درکشان از امر الهی به یکدیگر نزدیک تر ساخته است و سبب ایجاد دیدگاه یک پارچه تری از جرگه هندوان شده است» (اینگلیس، 1995، به نقل از ایزدی، 1386).
شرودر از گروه های کاریزماتیک و انجیلی که از جهان های مجازی برای ایجاد پیوند میان افرادی که در فاصله های دور از یکدیگر قرار دارند، و برای جلسات نماز و دعا استفاده به عمل آورده اند خبر می دهد. شرودر ملاحظه می کند این جلسات دقیقا از الگو و سبک جلسات رودررو پیروی می کنند، که در آنها رهبران نقش سنتی خود را ایفا می کنند و شرکت کنندگان آنچه باید بر زبان می آوردند، تایپ می کنند. او به این نتیجه دست می یابد که این جلسات واجد ویژگی های اصلی عبادت هستند: «شرکت کنندگان احساس می کنند که در کنار یکدیگر حضور دارند و «صدا» و ژست های خود را با یکدیگر هماهنگ می سازند... و نیز توجه خود را به موضوع پرستش متمرکز کرده و همکاری شان منسجم تر می شود» (شرودر، 1998، آنلاین). در این خصوص که «آنلاین - دین» و «دین آنلاین» مردم را جذب خود ساخته اند، جای هیچ گونه تردید نیست.
لارسن آمار زیر را در مورد کاربرد اینترنت در امور دینی ذکر می کند: «حدود 21 درصد از کاربران اینترنت، بین 19 تا 20 میلیون نفر به صورت آنلاین در جست و جوی اطلاعاتی دینی یا معنوی بوده اند» که ناشی از علاقه آنها در شناخت ادیان دیگر توسط رسانه و موجب گسترش روابط دینی می شود (لارسن، 2000، به نقل از ایزدی، 1386).
با همه پیچیدگی های مفهوم دین (9) و همچنین سکولار شدن (10) و تعدد مفهومی آن از قبیل زوال دین، سازگاری دین با این جهان، جدایی دین از جامعه و اختصاص به قلمرو شخص، جایگزینی صورت های مذهبی به جای باورها، تقدس زدایی از جهان و در نهایت حرکت از جامعه «مقدس» به «جامعه سکولار»، این سوال ها مطرح می شود که: در جامعه کنونی، دین چه جایگاهی دارد؟ آیا دین در جامعه اطلاعاتی تضعیف شده است؟ دین در آینده چه جایگاهی خواهد داشت؟ دین همگام با رشد ارتباطات، چه وضعیتی پیدا می کند؟ این پرسش ها را با رویکرد «درون دینی» و مطالعه متون مقدس (11) پاسخ می دهیم.
رویکرد درون دینی در متون اسلامی، از یک جامعه جهانی خبر داده است که در آن ارتباطات به اوج می رسد. شاید تصور چنین جامعه ای که در احادیث اسلامی به تصویر کشیده شده است، چند دهه پیش خیال پردازانه به نظر می رسید؛ اما امروزه با توجه به رشد فناوری، تحقق عینی آن وعده ها، قطعی به نظر می رسد. ابوربیع شامی می گوید: از امام صادق(علیه السّلام) شنیدم که فرمود، «زمانی که قائم (عج) ما ظهور کند، خداوند گوش ها و چشمان شیعیان ما را به گونه ای تقویت می کند، که میان آنان و قائم (عج) نیاز به پیک نیست؛ آن حضرت با آنان سخن می گوید و آنان سخن او را می شنوند، [و] در حالی که وی در جایگاه خویش قرار دارد، او را می بینند (اصول کافی، ج240، 8).
این حدیث، «نظریه امتداد» مک لوهان را تداعی می کند که رادیو را امتداد شنوایی انسان، و هر یک از رسانه را امتداد یکی از حواس انسان تلقی می کند. در جامعه جهانی نوید داده شده از سوی متون دینی، شرق و غرب عالم به هم وصل می شود. به تعبیر امام صادق (علیه السّلام): «در زمان قائم (عج) مومن که در شرق است برادر خود را که در غرب وجود
دارد خواهد دید، و نیز مومنی که در مغرب است برادر خویش را در مشرق می بیند» (علامه مجلسی، ج52، ص391).
علم و فناوری در جامعه موعود به اوج شکوفایی می رسد. امام صادق (علیه السّلام) در روایتی می فرمایند: «علم و دانش 27 بخش است؛ مردم تا زمان ظهور دو بخش را کشف می کنند، 25 بخش بقیه را قائم (عج) در میان مردم منتشر می سازد و علم و دانش به کمال خود می رسد« (همان، ج51، ص141). هم زمان با رشد فناوری و دانش، دین نیز به کمال خود می رسد، و دین حقیقی که حتی ائمه هدی(علیه السّلام) نیز موفق به تحقق کامل آن نشدند، به منصه ظهور می رسد. امام حسین(علیه السّلام) تشکیل دولت کریمه و کمال آن را به زمان ظهور موکول نموده است و می فرماید: «برای هر مردمی دولتی است که به انتظارش می نشینند و دولت ما در آخرالزمان ظهور پیدا می کند» (همان، ج51، 141)
با مطالعه متون دینی درباره جامعه موعود جهانی در مکتب تشیع، این نتیجه حاصل می شود که از نگاه درون دینی، رشد ارتباطات و فناوری نه فقط با دین تعارض ندارد، بلکه کاملاً با آن هم بسته است و هر دو از شاخص های عمده دولت کریمه اند. به تعبیر قرآن کریم: إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد، 11). طبق این آیه تغییر نگرش مردم مقدمه تغییر وضعیت است (صدر، 1369، ص180). امام علی (علیه السّلام) می فرماید: ادجاف العامه بالشی دلیل علی مقدمات کوفه (بحارالانوار، ج17، ص111)؛ «جنبش و آمادگی مردم نسبت به چیزی، پیش درآمد به وجود آمدن آن چیز است».
نقل گفته ی «استوارت ونات لاندی»، جامعه کنونی مبتنی بر جامعه متاخر است، جامعه پیوسته در حال تغییر است و همان گونه که مرداک مدعی است، در این نقل و انتقال جاری، نوعی سحر و افسون دوباره جهان نیز نهفته است. دین در مدرنیته متاخر نفی یا زدوده نمی شود، بلکه چهره آن دگرگون می شود. دین هنوز هم جزیی از «معانی» و «تعلقات» رسانه ای در جامعه است؛ اما اغلب در صور دیگر شکل گرفته است (هوور، 1382، ترجمه آریایی نیا، ص377). میزان انعکاس دین در رسانه های جامعه اطلاعاتی، در سایه رشد و
شکوفایی فناوری اطلاعاتی و قبل از رسانه ها شکل گرفته است. یکی از راه های مهم برای کشف میزان حضور دین در جامعه اطلاعاتی، فرایند انعکاس مطالب دینی در مطبوعات و رسانه هاست؛ زیرا رسانه ها نماد جامعه اطلاعاتی اند. ترنر در سال 1994 در آمریکا می نویسد: «امروزه، مرور سریع صفحه اول یک روزنامه، ما را آگاه می کند که دین یک نیروی بسیار عمده و پرجنب و جوش است؛ نیرویی که، همان گونه که بسیاری از جمله خود من در همین چند دهه قبل پیش بینی کردند از بین نمی رود» (ترنر، 1387، ترجمه فولادی، ص303). گیدنز در توجیه تداوم دین در عصر ارتباطات می نویسد: «شاید کمتر کسی در این جهان باشد که هر گز تحت تاثیر احساسات مذهبی قرار نگرفته باشد. علم و تفکر عقل گرایانه، در برابر سوالاتی اساسی مانند معنا و هدف زندگی - موضوعاتی که همیشه اساس دین بوده است - ساکت می ماند» (گیدنز، 1376، ترجمه محسنیان، ص511).
مفهوم «هویت» مفهومی محوری در این رویکرد است. گیدنز در تبیین تجدید حیات اسلامی در دوره اخیر، به دو جنبه محتوایی و تاثیرات برونی توجه می کند به لحاظ محتوایی، او به مفاهیم شهادت، امامت، مهدویت، عدالت طلبی توجه کرده است که محرک عمل سیاسی هستند؛ و به لحاظ تاثیرات بیرونی، به تاثیر غرب و مقاومت طلبی مسلمانان اشاره می کند که نماد آن انقلاب اسلامی ایران در سال 1978 با تأکید بر هویت اعتقادی است (همان، ص507). شاید «یونگ» را بتوان شاخص ترین نماینده دیدگاه ذات گرا دانست که دیدگاهی شبیه نظریه فطرت در اسلام ارائه می دهد. وی دین را مبتنی بر «تجربه دینی» می داند (موریس، 1383، ترجمه شریف الدین و فولادی، ص23). بر مبنای نگرش او، دین در جامعه اطلاعاتی تضعیف نمی شود، بلکه جامعه اطلاعاتی موجب افزایش مهارت های دینی می شود، و سکولاریزاسیون یک مد گذر است.
با عنایت به مطالب پیشین، مسئله اساسی پژوهش حاضر، تبیین رابطه انطباقی توانمندی های رسانه های پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن بوده است. در این جهت، ضمن بررسی عمده ترین وجوه رسانه های پست مدرن، تربیت
دینی و عناصر اساسی مطرح در آن بررسی و نهایتا توانمندی های رسانه های پست مدرن در زمینه تربیت دینی به بحث گذارده شده است.
در این پژوهش سه سوال اصلی ذیل، مطرح و بررسی شده است:
1. رسانه های پست مدرن چه هستند و چه ویژگی های شاخصی دارند؟
2. تربیت دینی چیست و عناصر اساسی مطرح در آن کدام اند؟
3. رابطه توانمندی های رسانه های پست مدرن با ویژگی های مطرح در عناصر تربیت دینی چیست و چگونه می توان از رسانه در خدمت عناصر تربیت دینی استفاده کرد؟

روش

این پژوهش به دنبال تبیین رابطه انطباقی رسانه های پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن بوده و با عنایت به سوال های مطرح شده، به شیوه توصیفی و از نوع تحلیل اسنادی انجام شده است.

جامعه و نمونه پژوهش

با توجه به روش پژوهش، جامعه پژوهش شامل همه اسناد، مدارک و منابع مرتبط با رابطه رسانه های پست مدرن با مقتضیات عملی تربیت دینی در عصر جهانی شدن است. از آنجا که در پژوهش حاضر، همه منابع و مراجع موجود فیش برداری و در مسیر هدف پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است، نمونه گیری انجام نشده و همه منابع و مراجع مرتبط در دسترس مذکور، بررسی و تحلیل شده است.

ابزار گردآوری داده ها

به معنای خاص پژوهش های میدانی، ابزاری در پژوهش استفاده نشده است؛ ولی در این باره از فرم های فیش برداری به منظور گردآوری نتایج مطالعات مرتبط استفاده شده است.

شیوه تحلیل داده ها

از آنجا که داده های به دست آمده کیفی بوده است. از تحلیل کیفی به منظور تحلیل و جمع بندی آنها استفاده شده است.

تحلیل یافته های پژوهش

در اینجا به بررسی سه سوال پژوهش پرداخته شده است:

1 . بررسی سوال اول پژوهش

سوال اول پژوهش عبارت از این بود: رسانه های پست مدرن چه هستند و چه ویژگی های شاخصی دارند؟
جامعه اطلاعاتی(12)، نوع جدیدی از جامعه انسانی و کاملاً متفاوت با جامعه صنعتی است. اساس این ادعا آن است که تولید ارزش های اطلاعاتی و نه ارزش های مادی، نیروی محرکه شکل گیری و توسعه جامعه اطلاعاتی است، و فناوری ارتباطات رایانه ای، تعیین کننده ماهیت بنیادی این جامعه است.
از خصوصیات جامعه اطلاعاتی، می توان به گسترش کار ذهنی، رایانه، دانایی، شبکه های اطلاع رسانی، فضای اطلاعاتی، اقتصاد همکنشی (تولید عام و استفاده مشترک)، اجتماعات خود مختار، رضایت ملی، دادخواهی، تجاوز به حریم خصوصی، ارزش زمان، خود انضباطی، مشارکت اجتماعی، جهانی شدن و ... اشاره کرد (ماسودا (13)، 1384، ترجمه مهدی زاده، ص12).
توسعه رسانه های جدید ارتباطی، به شکل اجتناب ناپذیر با شیوه های جدید نظریه پردازی توأم است. جامعه اطلاعاتی با هم گرایی رسانه ها، رشدی بی سابقه داشته است؛ از این رو، ون دایک (14) (1999) چنین استدلال می کند که مهم ترین تغییر ساختاری که بر رسانه های جدید تاثیر نهاده است، هم گرایی مخابرات، ارتباطات داده ای و رسانه های قدیم و جدید بوده است و ما شاهد دیچیتالی شدن اطلاعات هستیم.
جامعه اطلاعاتی به مثابه درک جهان معاصر و آینده نزدیک و به منزله آرمان و انگاره ای اجتماعی، مبتنی بر تحلیل فرایند ها و در خدمت درک و برنامه ریزی راهبردی است. می توان گفت رسانه ها نماد جامعه اطلاعاتی هستند. البته باید گفت جامعه اطلاعاتی در سایه رشد و شکوفایی فناوری اطلاعاتی و قبل از رسانه ها شکل گرفته است. یکی از راه های مهم کشف میزان حضور دین در جامعه اطلاعاتی، فرایند انعکاس دین در رسانه هاست (محمدی، 1384، ص192).

2. گفتمان (15)

تعلیم و تربیت مبتنی بر گفتمان است و از طریق آن زمینه برای درک و فهم بهتر دانش آموزان مهیا می شود. از دیدگاه پست مدرن ها، گفتمان محور شناخت و حتی وسیله ای برای تولید دانش است (آهنچیان، 1382)، رسانه های نو با توجه به خصیصه گفتمان، می توانند رسانه ای باشند که با در اختیار داشتن فرارسانه هایی چون رایانه، اینترنت، ماهواره و سایر رسانه های دیجیتالی نو، به تربیت بهتر و یادگیری موثرتر منجر شوند؛ به طوری که با استفاده از این امکانات، محیط چندرسانه ای (مولتی مدیا) را ایجاد کنند و انواع نوشته، صدا، تصویر و ... در اختیار فراگیر قرار می دهند و فراگیر نیز با داشتن این امکانات به گفتمان، و تبادل نظر با همتای خود می پردازد.
مفهوم گفتمان در طول زمان برای تعلیم و تربیت ارمغان هایی داشته است؛ از جمله:
افزایش شکیبایی در برابر دیدگاه های مخالف، بالندگی جمعی و پیدایش و رشد راه های نو برای حل مسئله، و ارتقای گرایش به همکاری و صمیمیت روابط بین فردی و بنی گروهی را به همراه خواهد داشت؛ بنابراین یکی از استلزامات رسانه های نو این است که فراگیر (دانش آموز و دانشجو) را هسته و محور اصلی فعالیت های خود قلمداد می کند و به تعبیر دیگر، خودآموزی و گفتمان هسته محوری فناوری های نو است.

3. التقاط، در هم آمیزی (16)

رسانه های نو با درهم آمیزی واقعیت و غیر واقعیت، صدا و تصویر، نوشتار و گفتار، صدای دیجیتال، ایجاد حس معنوی و ماورایی، برش ها و دکوپاژهای متنوع و هزاران ترفند دیگر، و به اصطلاح چند حسی کردن پیام رسانه ای خود، منظور خود را به گیرنده، انتقال می دهند. در این دوران رسانه ها جریان زندگی را اشباع می کنند، واقعیت چند لایه می شود و ذهنیت سازی از طریق سازوکارهای «کنش متقابل» صورت می گیرد. در دوره پست مدرن، رسانه فقط شیء سخت افزاری نیست، بلکه تبدیل به علمی شده است که از همه علوم کمک می گیرد و از دستاوردهای آن در رسیدن به مقاصد خود بهره می گیرد؛ به طوری که در حال حاضر، رسانه ها از علوم بسیاری، همچون روان شناسی، تعلیم و تربیت، ارتباطات و علوم اجتماعی گرفته تا علوم فضایی و ... بهره می گیرند؛ چرا که باالهام گیری از این علوم، رسانه تربیتی نو، فراگیر خود را زودتر و موثرتر به سرحد مقصود خواهد رساند.

4 . طنز، نادان نمایی (17)

رسانه نو، دیگر به بیان منظور خود به صورت روبه رو نمی پردازد، بلکه رسانه تربیتی پست مدرن منظور خود را با استفاده از ترفندهای روان شناختی، علم ارتباطات، حیله های
رسانه های و ... طوری به فراگیر القا می کند که بی آنکه منظور و هدف خود را به صورت مستقیم بازگو کند، دانش آموز به آن سمت خواهد رفت؛ چرا که برای چنین کاری طراحی شده است و پیام او چنین است. برای مثال می توانید در برنامه های رادیو و تلویزیون، ماهواره ها، بازی های رایانه ای و مجلات و... ببینید که چگونه می توان به اهداف تربیتی با استفاده از این رسانه رسید (نوذری، 1379).

5 . تمثیل، کنایه (18)

رسانه تربیتی نو، امکان تاثیر و باروری طنز و نقیضه را از راه های التقاطی فراهم می آورد و تمثیل ذاتا چیزی است که همه چیز را از آن خود می کند. رسانه تربیتی نو با ارائه تمثیل گونه اهداف خود، منظور خود را به دانش آموز منتقل می کند؛ چرا که گفته می شود دانش آموز و فراگیر به ارائه مطالبی که مستقیماً به او گفته می شود، واکنش نشان می دهد و احتمالا راه دیگری را برگزیند؛ ولی در روش تمثیل وار رسانه پست مدرن که از تمام توان خود در جهت رسیدن به مقصود سود می جوید، چاره ای جز سر تسلیم فرود آوردن ندارد؛ چرا که با ارائه تمثیل وار و غیر مستقیم طوری وانمود می کند که منظور او چنین نیست، در حالی که منظور او همان است.

6 . نسبیت (19)

رسانه های نوین همه چیز را نسبی می دانند؛ چرا که همه چیز به برداشت بیننده و شنونده از مفهوم و تصویر ارائه شده بستگی دارد. رسانه های پست مدرن به کلی گویی بسنده می کنند و از بیان منظور و مفهوم مورد نظر خود به طور صریح اجتناب می کنند؛ چرا که استنباط آن
را به مخاطب واگذار می کنند تا از این طریق او را به پویایی و کاوش وادارند و از سوی دیگر، خود نیز در صورت به بن بست رسیدن، راه فراری داشته باشند.

7 . هم گرایی (20)

در جامعه اطلاعاتی جدید، هم گرایی فزاینده رسانه های نوشتاری، دیداری و شنیداری در بزرگ راه های اطلاعاتی جدید (کاستلز، ترجمه علیقلیان 1380) به وضوح دیده می شود. به همین علت در این سبک، از ترکیب چندین رسانه با یکدیگر استفاده می شود. استفاده از رسانه های عجیب و غریب و با استفاده از چیزهایی خنده دار و طنزآلود در کنار رسانه های تبلیغاتی، از ویژگی های دیگر این سبک است. در این سبک با یک راهبرد بازاریابی خاص تهاجمی، ناگهان رسانه ها شیرتوشیر می شوند. برای نمونه اینترنت، تلویزیون می شود یا از تلویزیون به جای روزنامه استفاده می کنند و... .
رسانه های نو را می توان برای پشتیبانی از اشکال سنتی فراگیری و مشارکت با آنها و نیز به منظور متحول کردن آن به کار برد. برای مثال، یک معرفه با استفاده از برنامه پاورپوینت، می تواند یک سخنرانی سنتی را ارتقا بخشد؛ اما الزاماً تحولی در تجربیات آموزشی پدید نمی آید. این فرایند می تواند یک تجربه آموزشی متحول شده به کمک رسانه و فناوری ها باشد (یونسکو، 1384، ترجمه شمس، ص37).

8 . تکثرگرایی (21)

شنیدن صدای دیگران عبارتی است که در نوشته های متفکران پست مدرن بسیار دیده می شود. رسانه نو با رساندن صدای مظلومان و آنان که مورد بی توجهی واقع شده اند، به بقایشان کمک می کند. رسانه های نو با شیوه جدید اطلاع رسانی، به نوبه خود سبب
آگاهی های جدید می شوند و انسان های نو می آفرینند. اطلاعاتی که در عصر دوم رسانه ها تولید و عرضه می شود، غالباً مخاطبان فراملی و بین المللی دارد. انسان های بی شماری با «دیگران» و «غریبه ها» ارتباط برقرار و تبادل اطلاعات می کنند.
رسانه تربیتی جدید با تفکر تکثرگرایی خود، موجب تمرکزدایی، کاستن از نفوذ دولت در آموزش و پرورش، و توجه به آداب و رسوم و خرده فرهنگ های قشرهای گوناگون جامعه می شود و باعث آمیختگی بین فرهنگ عامه و نخبه و موجب فروپاشی مرز میان آنها می شود.

9 . انطباق با دوران پست مدرن

پست مدرنیسم در همزیستی و انطباق با عصر رسانه هاست. رسانه ها از بسیاری جهات ویژگی شاخص و تعیین کننده پست مدرنیسم هستند. رسانه ها بی درنگ و به طرق مختلف موجب سرگرمی، آموزش، تربیت و حتی انحراف و گمراهی هستند. امروزه ماهیت و تاثیر رسانه ها به منزله جریانی اساسی، برای درک قدرت و سلطه پذیرفته شده است. تاکیدی که پست مدرنیست ها بر تقدم و اولویت تصورات، استعارات، رونوشت ها و نمادها در شکل گیری حقیقت دارند، در واقع تائیدی بر همین مطب است (فرمهینی، فراهانی، 1383، ص24). رسانه ها خود را با جامعه اطلاعاتی و ویژگی های آن انطباق داده اند، بر فرض، اگر کسی تلویزیون نداشته باشد، از جامعه خارج می شود. و آرزوها و رویاهایش تهی می شوند. این ها از خصوصیات رسانه دوران جامعه اطلاعاتی است.

10 . نقد و انتقاد (22)

پست مدرن ها معتقدند قوانین علمی، اجتماعی، فرهنگی و همه امور مسلط بر جامعه را نباید قطعی و مسلم دانست. پست مدرن ها همواره با دیدی نقادانه به مسائل پیرامون
خود می نگرند و بازتاب آن در تعلیم و تربیت، موجب تقویت روحیه انتقادگری و حمایت از تعلیم و تربیت انتقادگرا می شود. البته این خصوصیات به رسانه منتقل شده است. رسانه نو تعامل را بر می انگیزد، هماهنگی میان دست و چشم را ایجاد می کند و مهارت های تفسیر را از طریق حرکت در میان متن های منظم اما غیر خطی، تقویت می کند. در فرایند خواندن کتاب، بچه ها به خوانندگانی تبدیل می شوند که آزادی ندارند و فقط می توانند قوانین را رد یا قبول کنند؛ اما برای مثال در بازی های ویدئویی، بچه ها با «فرامتن» مواجه می شوند و روحیه کاوشگری و انتقادی آنها در جهت رفع مشکل به کار گرفته می شود.

11 . سرگرمی و تفریح (23)

علم آموزی و تربیت با ابزار سرگرمی، از شگردهای رسانه هاست، از این رو رسانه پست مدرن با ارائه داستان ها، پخش فیلم، سخنرانی و... از داستان های تربیتی به روشی که کودک و یا نوجوان دوست دارد خود را در آن قالب ببیند استفاده می کند و بی هیچ مقاومت، به انتشار پیام خود می پردازد، این رسانه با ارائه برنامه های مفید و مفرح به بیننده که در صورت خستگی از مطالعه یا کار روزانه، می تواند از امکانات تفریحی قابل دسترسی در رسانه استفاده کند و نیز به فراگیر، آنها را سرگرم کرده، به «آموزش پنهان» می پردازد (پورطهماسبی، 1387).

تاریخ : 19 / 12 / 1392
بازدید : 810
نویسنده : sharef zadeh

 تربیت دینی و عصر ارتباطات؛ فرصت یا تهدید

 





 

چکیده

در عصری که جهان در آن به منزله یک دهکده نگریسته می شود چگونه می توان از تحول اخلاقی و تربیتی سخن گفت؟ نگرش دهکده ای به جهان، معادل حذف بسیاری از مرز و حصارهای رایج در گذشته است؛ در حالی که مربیان اخلاقی و تربیتی، غالباً با برقراری نوعی حصار و مرز، و به تعبیر دیگر، با ایجاد نوعی شرایط و موقعیت ها، سعی در تحقق ارزش های تربیتی در فرد و جامعه دارند. آیا حذف مرزها ارائه فضائل اخلاقی در قالب ایجاد حصار ناسازگار نیست؟ هدف نوشته حاضر، طرح و تبیین اصل مسئله و سپس ارائه پاسخ به پرسش مزبور است. در این تحقیق، در جهانی که همانند دهکده ای فاقد مرز و حصار به نظر می آید، تربیت دینی برای فرد و جامعه، ممکن است و از بین رفتن بسیاری از مرزها به سبب انقلاب ارتباطات، مانعی در مسیر اهداف تربیتی دینی شمرده نمی شود. نگارنده در دفاع از ممکن بودن نقش تربیتی دین در عصر حاضر، می کوشد تصور درست تربیت دینی را از تصور نادرست آن جدا سازد. به نظر نویسنده، چنین ناسازگاری ظاهری ای، معلول تصور نادرست از تربیت دینی است، با تامل در متون دینی و سیره بزرگان دین، تصور درست از
تربیت دینی شناخته می شود. در سایه چنین شناختی، روشن می شود انقلاب ارتباطات، تهدید برای تربیت دینی نیست؛ بلکه می تواند فرصت مناسبی برای تربیت دینی شمرده شود.

کلید واژگان:

تربیت، تربیت دینی، دهکده جهانی، انقلاب ارتباطات، تصور قرنطینه ای، تصور غیر مکانیکی

مقدمه

مطالعات دین پژوهی، بخش چشمگیری از تاریخ فکر بشر را به خود اختصاص می دهد. مراجعه به متون دین پژوهی فلسفی، گواه این نکته است که بخش قابل توجهی از مطالعات دین پژوهی در باره تربیت دینی است. یاری جستن بشر از دین در ایجاد تغییرات و تحولات مطلوب، تردیدناپذیر است. الزام به دین و آموزه های دینی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات فردی، اجتماعی، خانوادگی و... از کارکردهای دینی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات فردی، اجتماعی، خانوادگی و... از کارکردهای دین به شمار می آید. ادیان، غالباً ضمن تبیین و تفسیر وجودشناختی جهان، به منظور سوق دادن انسان ها به طور فردی و جمعی به سمت پرورش خاص، مجموعه ای از اصول تربیتی را نیز فراهم کردند. در دوره های مختلف از تاریخ، هریک از این دو شأن و نقش مزبور دین در حیات بشر مورد نقد و تردید قرار گرفت. برای مثال، در عصر مدرن، بعد از وقوع انقلاب علمی، یکی از چالش ها این بود که عده ای تقابل علم و دین را در تفسیر وجودشناختی عالم مطرح کردند که چنین امری در جهان مدرن به چالش های دیگری منتهی شد؛ مانند تردید در امکان حیات تربیتی دین، اگر دین قادر نباشد به لحاظ وجودشناختی، از جهانی که آدمی در آن ساکن است گزارش درست و مناسبی برای بشر فراهم کند، بدیهی است که به لحاظ تربیتی نیز از انجام چنین نقشی عاجز خواهد بود. از این رو، به لحاظ تاریخی، معیت رنگ باختی نقش وجودشناختی دین در حیات بشر، با رنگ باختی نقش تربیتی دین، پدیده آشکاری است. سخن از مرده شدن خداوند و بی نیازی به مفهوم خداوند در تحلیل
مابعدالطبیعی جهان، به نفی نیاز اخلاق و تربیت دینی منجر شد؛ زیرا اگر خداوندی وجود نداشته باشد بحث از تحول اخلاقی و تربیت دینی به منظور شبیه سازی بشر با خداوند، بیهوده خواهد بود. نگاه فرهنگی به اصول تربیتی دین و ذهنی دانستن اصول تربیتی و ارزش ها، معلول و زاییده این حادثه در عصر جدید است. آنچه روشن است معیت دین و تربیت در تاریخ این دو است. انقلاب علمی به منزله حادثه ای شیرین در قرن 17 رخ داد؛ اما چنین تولدی با حادثه تلخی به نام علم زدگی همراه گردید که براساس آن تنها روش معتبر در حصول شناخت نسبت به جهان، روش علمی است. علم زدگان، شعار بنای بهشت پیش از موعد را روی زمین وعده داده بودند. در قرن بیستم نه تنها علم، این آرمان را افسانه تلقی کرد، روشن شد که علم برای زایش خود به برخی اصول و مبانی خارج از حوزه خویش نیاز دارد (Goldman, 1999,p.230). تاکید بر بی نیازی به روشی غیر از روش علم یعنی مشاهده و آزمون از ادعای علم زدگان است. بسیاری از حقایق وجودشناختی مطرح شده در دین، با چنین ضابطه ای تکذیب می شود. چنین وضعیتی زمینه را برای تردید و تکذیب اصول تربیتی دین فراهم می کند. قرن بیستم تا حدود زیادی ضعف و سستی مبانی نظری علم زدگی را به نمایش گذاشت. در قرن حاضر، همچنان نقد نقش تربیتی دین رخ می نماید. عصر حاضر، از جهتی دیگر منشأ طرح این پرسش است که آیا سخن گفتن از تربیت دینی و نقش تربیتی دین، ممکن است؟ در نوشته حاضر، پس از تشریح اصل مسئله با تکیه بر متون دینی و سیره بزرگان، ضمن بیان تصور درست از تربیت دینی، از امکان آن دفاع می شود.

طرح مسئله

قرن حاضر، بسیار متفاوت از گذشته است و به همین دلیل، انسان امروزی در جهان ویژه ای ساکن است، بدیهی است هر نظام فکری که مدعی حضور همیشگی و موثر در حیات بشر است باید چنان پویا و دور از ایستایی باشد که ضمن حفظ خود
به عنوان یک نظام فکری، قادر باشد نقش خود را ایفا کند. تربیت و تحول اخلاقی، از ویژگی های عمده در ادیان، از جمله در فرهنگ اسلامی محسوب می شود. با این وصف، آیا عصر کنونی - که جهان دارای شرایط ویژه و کاملاً متفاوت نسبت به گذشته است - فرصت بروز و ظهور موثر به دین برای انجام نقش تربیتی می دهد؟ آیا با تغییر شرایط گذشته جهان و ورود به شرایط کاملاً جدید، تربیت دینی ممکن است؟ قبل از پاسخ، باید خصیصه چالش برانگیز جهان کنونی را باز شناخت.
عصر حاضر با کدام ویژگی خود، شرایط فعلی جهان را نسبت به گذشته متفاوت و متمایز می سازد و بدین وسیله سبب طرح مسئله امکان نقش تربیتی دین می گردد؟
انقلاب ارتباطات، شاخص ترین ویژگی عصر حاضر است. از اواخر قرن نوزدهم، ارتباطات رو به گسترش نهاد و منشأ طرح سوالات زیادی در حوزه فکر شد. در حوزه فلسفه اخلاق و جامعه شناسی، این پرسش طرح شد: آیا ارزش های اخلاقی و رسوم اجتماعی، واجد ارزش ذاتی اند؟ منشأ طرح این قبیل سوالات با انقلاب ارتباطات مرتبط است؛ زیرا انسان در سایه انقلاب مذکور از ارزش های اخلاقی و رسوم اجتماعی یکدیگر مطلع شده اند و چنین آگاهی ای زمینه طرح این پرسش گردید: به راستی کدام شیوه از عمل کردن ها، و نحوه زندگی بر دیگری رجحان دارد؟ فیلسوفان برای تحلیل این گونه پرسش ها ناچار بودند به این سوال نیزپاسخ بدهند: آیا ارزش های تربیتی واجد ارزش و اعتبار ذاتی اند؟ (Tallaferro, 1998, p.193) از قرن نوزدهم تا امروز، زمان زیادی می گذرد و قدرت ارتباطی بشر به طور چشمگیری تحول یافته است؛ به نحوی که امروزه می توان از جهان به عنوان «دهکده جهانی» تعبیرکرد. امروزه دور و نزدیک مفهوم گذشته خود را از دست داده است. نگرش دهکده ای به جهان، به این معناست که بشرامروزی در جهان با همه بزرگی اش همانند اعضای ساکن در دهکده کوچکی است که به سادگی قادرند از اوضاع و احوال یکدیگر مطلع باشند (Swami, 1999, p.2). در عصر حاضر، آدمیان در روی کره زمین، همدیگر را بدون تحمل رنج سفر، از طریق رایانه ملاقات
می کنند و با گوشی همراه خود تمام کارهایی را که در گذشته به وسیله مخابرات، عکاسان فیلم برداران و... انجام می شد، انجام می دهند. چنین امکاناتی جهان ما را چنان کوچک می گرداند که به سادگی می توان از آن به عنوان دهکده تعبیر کرد. جهان کنونی، فاقد مرز است و سیم خاردارها و دیوارها میان جوامع مختلف کاربردی ندارند. این خصیصه، محصول قدرت ارتباط الکترونیکی است. ممکن است این پرسش به ذهن خواننده تبادر کند که چه تعارض و چالشی میان تربیت دینی و جهان به عنوان یک دهکده قابل تصور است؟
وجه بارز چالش آفرین انقلاب ارتباطات برای تربیت دینی، خصیصه ساخت زدایی آن است. ساختارهای عینی و مفهومی که ما تاکنون با آنها همراه بوده ایم و با نظر به آنها تربیت دینی خود را سازمان داده ایم. در برابر موج ساخت زدایی این قرن، متزلزل می شوند. در نتیجه، نظام تربیت دینی متناسب آن نیز در معرض این تزلزل قرار خواهد گرفت. حاصل این ساخت زدایی آن است که واقعیت ها و نیز مفاهیم متقابل، تقابل خود را از دست می دهند. از جمله این ساختارهای متقابل که برای تربیت دینی و اخلاقی نیز اهمیت داشته اند، می توان از ساختارهای «دور/نزدیک» و نیز «ممنوع / مجاز» نام برد (باقری، 1384، ص59).
بنابراین، ویژگی کنونی بشر، سکونت در جهان دهکده ای است. جهان دهکده ای به معنای جهان بدون حصار و مرز است و این خود معادل است با نفی برخی مفاهیم که در نظام تربیت دینی گذشته، اهمیت بسیار بالایی داشته است. از جمله این مفاهیم، «دور/ نزدیک» و «مجاز / ممنوع» است. حال یک بار دیگر مساله مورد بحث را مطرح می کنیم: آیا در جهان دهکده ای فاقد مرز و حصار که در آن دیگر نمی توان از «دور و نزدیک» و «مجاز و ممنوع» سخن گفت، می توان از تربیت دینی که غالباً با مفاهیمی چون دور و نزدیک و ... مرتبط است دفاع کرد؟
روشن است که مربیان تربیتی، غالباً با دور کردن افراد از محیط های نامطلوب، تغییرات مطلوب را ایجاد می کنند، یا تغییرات مطلوب ایجاد شده را پاس می دارند؛ اما در عصر حاضر، امکان دور ساختن افراد از شرایط و تغییرات نامطلوب یا وجود ندارد یا کار آسانی نیست؛ به نحوی که می توان آن را ناممکن دانست. تلویزیون، ماهواره، اینترنت و ... شرایط جدیدی را برای حیات بشر آفریده و همگی در تحقق جهان به عنوان دهکده بدون مرز و حصار مدد رسانده اند. در چنین وضعیتی، دیگر فاصله های مکانی یا زمانی مانعی برای دسترسی به امور نیستند. با چنین تصویری از وضعیت بشر در عصر حاضر، ساده انگاری است که مربیان و والدین تلاش کنند تنها با دور یا نزدیک کردن متربیان و فرزندان از موانع و عوامل تربیتی، تغییرات مطلوب تربیتی را تحقق ببخشند؛ زیرا عصر کنونی با قابلبت فوق العاده خود در رابطه با ارتباطات، آدمیان را ساکن جهانی کرده است که می توانند خیلی دور باشند، اگر چه خیلی نزدیک اند؛ و بالعکس. ویژگی عصرحاصر، جمع میان دور و نزدیک است. در درون مسجد، به نظر می آید که جوان ما سرگرم عبادت است اما واقعاً می تواند چنین نباشد، و او با گوشی همراه خود سرگرم اموری در بیرون مسجد باشد که به وسیله دیگران در حال انجام شدن است. همچنین فرزند در اتاق خود ظاهراً در حال مطالعه است اما با گوشی همراه خودش در حال مطالعه چیزهایی باشد که با اهداف اخلاقی مورد نظر والدین ناسازگار است. در این نگاه، جهان کنونی در مقابل تربیت دینی قرار دارد و قصد دارد از ممکن بودن تربیت دینی ممانعت کند. آیا واقعاً این گونه است و میان عصر کنونی و تربیت دینی تعارض وجود دارد؟ آیا جهان کنونی تهدید علیه تربیت دینی است؟

امکان تربیت دینی در جهان دهکده ای

در عصر کنونی - که با قدرت ارتباطی خاص خود توانسته است مرزها و حصار میان آدمیان را کنار نهد - می توان از تربیت اخلاقی - که غالبا با ایجاد مرز و حصار و مجاز و ممنوع، اهداف خود را تحقق می دهد - سخن گفت؟ برخی تمایل دارند پاسخ منفی بدهند
و تعارض میان تربیت دینی و جهان کنونی را رفع ناشدنی بنامند. در این نگاه، به جای دفاع از شأن تربیتی دین، باید از زوال تربیتی دین سخن گفت. در مقابل این پاسخ، عده ای تعارض مذکور را ظاهری دانسته، تربیت دینی را در عهد حاضر کارآمد دانسته اند. دو پاسخ مذکور، معلول دو تصور متفاوت از تربیت دینی است. در این بخش، نشان خواهیم داد که چگونه تصور متفاوت از تربیت دینی، به طور مستقیم در پاسخ به پرسش نوشته حاضر، تاثیر جدی دارد. براساس تصوری از تربیت دینی پاسخ، منفی خواهد بود و بر اساس تصور دیگر از تربیت دینی، پاسخ پرسش مورد بحث، مثبت است.
پاسخ منفی به این پرسش که آیا تربیت دینی در جهان دهکده ای، ممکن است؟ ریشه در تصور مکانیکی از تربیت و انسان دارد. در تصور مکانیکی، تربیت همانند یک جریان ناظر به حوزه جسم و طبیعت است؛ در حالی که در تصور غیر مکانیکی، تربیت در نهایت یک فرایند ناظر به روح است. اگر تلقی فرد از تربیت دینی و مرزهای اخلاقی و دینی، ایجاد قرنطینه برای «دور» کردن افراد از محیط های نامطلوب و قراردادن آنها در حوزه امور «مجاز» باشد، بدیهی است که تربیت دینی در عصر فعلی قادر به ایفای نقش نیست. تصور گلخانه ای از تربیت دینی، سبب می شود تعارض میان تربیت دینی و جهان دهکده ای، قاطع تر و جدی تر باشد.
به نظر می آید برخی با چنین نگرشی نسبت به تربیت دینی، سعی در ایجاد تغییرات مطلوب دارند. در نگرش گلخانه ای یا مکانیکی نسبت به تربیت دینی، حذف و کنار نهادن مرزها و حصارها، معادل نابودی تغییرات به دست آمده است. براساس تصور مکانیکی از انسان، تربیت نیز فرایندی مکانیکی است. به عنوان مثال، وقتی لاستیک چرخ های یک خودرو پنچر گردید، تعویص تنها راه آن است و زمانی که این چرخ دوباره در فضا و مسیری پر از میخ و عوامل پنچر کننده لاستیک قرار بگیرد، برای رانندگی نامناسب خواهد بود. در چنین نگرشی، نمی توان تصور کرد خودرو در مسیری که میخ ها قرار داده شده اند مورد استفاده قرار گیرد. به واسطه چنین نگرشی نسبت به تربیت دینی، نمی توان تصور کرد
که شرک و ایمان، تربیت دینی و عوامل متعارض با آن، در کنار یکدیگر وجود داشته باشند. تحقق بخشیدن به اهداف تربیتی از طریق ایجاد مرزها و حصارها ممکن می گردد. در مقابل، بر اساس تصور غیر قرنطینه ای از تربیت دینی برای تحصیل اهداف تربیتی و ممکن ساختن آن، نیاز به ایجاد مرز و حصار نیست؛ چون می توان تصور کرد تغییرات تربیتی با عوامل متعارض آنها قابل جمع هستند.

تصور درست از تربیت دینی

در بخش قبلی درباره این سوال که آیا تربیت دینی در جهان دهکده ای، ممکن است، به دو پاسخ متفاوت اشاره شد. براساس یک پاسخ، اقتضای جهان کنونی، زوال تربیت دینی است که خود معلول تصور قرنطینه ای یا مکانیکی از تربیت دینی است. براساس پاسخ دیگر، اقتضای عصر حاضر، زوال تربیت دینی نیست و قدرت ارتباطی جهان کنونی تهدیدی علیه اهداف تربیتی دین محسوب نمی شود؛ چون تربیت دینی جریانی غیر مکانیکی است و در جریان های غیر مکانیکی، نقش اساسی در ایجاد تغییرات مطلوب به عهده اجزای مادی گذاشته نمی شود. از این رو، تربیت تنها از طریق ایجاد توازن فیزیکی در روابط با محیط و شرایط به دست نمی آید، و چه بسا شرایط سخت و به ظاهر نامطلوب می تواند به عنوان بستری مناسب برای تربیت، نقش مهمی را در نشان دادن ضعف ها و عجزها ایفا کند. اگر چنین است، پرسش دیگر این است: با تکیه و استناد به متون اسلامی، کدام یک از دو تصور مذکور پذیرفته است؟ قرآن کریم و سیره بزرگان اسلام کدام یک را تایید می کنند، و اساساً آنچه را که بعنوان تربیت دینی می توان تعبیر کرد کدام یک است؟ آنچه که روشن است، این واقعیت است که تصور مکانیکی از تربیت، معادل و زوال تربیت در جهان کنونی است؛ مگرآن که فرد قادر باشد خود را از فضا و شرایطی که قدرت ارتباطی عصر حاضر فراهم کرده است محفوظ بدارد، که تحقق آن با تردید روبه روست و در صورت امکان آن، نتیجه حاصل از آن را نمی توان تربیت دانست؛ زیرا این گونه تحولات با تغییر شرایط منتفی
می گردند، و حال آنکه تربیت دینی، یکی از ویژگی های آن ماندگاری است. تغییرات مطلوب در فرایند تربیت، هنگامی تربیت دینی خواهند بود که ویژگی ماندگاری داشته باشند. هر نوع تحول تربیتی که با تغییر شرایط، مورد آسیب جدی و واژگونی قرار بگیرد حکایت از تربیتی نبودن آن دارد. در این رابطه، تأمل در متون اخلاقی قابل توجه است، زیرا در منابع اخلاقی، تغییرات مطلوب اخلاقی زمانی تحقق یافته تلقی می گردد که به صورت ویژگی ثابت و ملکه راسخ در نفس ظهور یابد (مصباح، 1376، ص9).
به نظر نویسنده، چنین واقعیتی موید تصور غیرمکانیکی از تربیت است و تلاش برای تحصیل اهداف تربیت دینی در فضای گلخانه ای نه مورد تشویق قرار گرفته و نه مورد تایید است. یکی از اشتباه ها در جهان اسلام که جدی تر از آن در ادیان دیگر، از جمله در مسیحیت اتفاق افتاده، برداشت های نادرست از مفاهیم دینی و تربیتی بوده است. وقوع این قبیل اشتباه ها به حساب اصل دین گذاشته شده و فیلسوفان را علیه دین تحریک کرده است. اندیشه های بسیاری از فیلسوفان، مانند: نیچه، فروید راسل، از طریق چنین چشم اندازی قابل توجه است. در فرهنگ اسلامی، شماری از مصلحان به پیدایش دین از تفاسیر و برداشت های نادرست پرداخته اند، شهید مطهری (ره) در تهذیب دین از پیدایی ها بسیار کوشد. به عنوان مثال، به نظر وی، تصور نادرست از زهد، سبب شد عده ای گمان کنند میان زهد و کار، ناسازگاری وجود دارد؛ در حالی که زهد علت عمده ای است تا افراد به صوت مولد و مؤثر در جامعه ظاهر گردند. تفاوت شهید مطهری با برخی از روشنفکران در این است که مواجهه ایشان با تفسیر نادرست از مفاهیم اصیل دینی تربیتی، مانند: زهد، توکل و...، سبب تکذیب و تردید در وجود این مفاهیم نمی شود، بلکه سعی می کند تا آنها را تهذیب کند. به عنوان مثال، تهذیب برداشت مکانیکی از زهد و تایید تفسیر روحانی از آن، از روشنگری های شهید مطهری (ره) است. در چنین نگرشی، زاهد چنین توصیف نمی گردد: هر چه فقیرتر، زاهدتر، بلکه چه بسا زهد با غنا نیز قابل جمع
است. زهد، کاخ و کوخ نمی شناسد. در هر یک از دو شرایط مذکور، می توان زهد را تحقق داد. زهد، علم و جهل نیز نمی شناسد؛ تلویزیون، ماهواره و ... نیز معیار آن نیست. اشتباه ما این است که از طریق انزوا، سعی در تحصیل ارزش هایی داریم که بدون برقراری ارتباط هماهنگ با سایر انسان ها حاصل نخواهد شد. همچنین مسئله نیت در متون دینی به عنوان کانونی ترین معیار در اخلاقی و تربیتی دانستن رفتارها قابل تامل است. آنچه معیار است خروج یا دخول در حریم های خاص فیزیکی نیست تا بتوان با دور و نزدیک کردن فرد، اهداف تربیتی را در او تحقق بخشید. معیار، نیت است که در درون سینه، آدمی آن را مکتوم می نماید. نیت، جریانی در آدمی است که شرط بودن آن در اخلاقی بودن افعال، مبتنی به زمان یا مکان نیست. مراجعه به متون دینی، نقش نیت در ارزشی کردن افعال را روشن می سازد. امام صادق (علیه السّلام) نیت نادرست را برابر غفلت واقعی می داند(مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ص18). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید: «خداوند به صورت و مال شما نمی نگرد؛ بلکه بر دل و کردارتان می نگرد» (نهج الفصاحه، ص522). در چنین نگرشی به نیت، زمانی می توان فردی را در نیل به هدف تربیت موفق دانست که پیش از اقدام به هر عملی، در مرتبه نیت از شأن تربیتی خود محافظت کند؛ مرتبه ای که در آن شاهد وجود مرز نیستیم. تربیتی و اخلاقی دانستن اعمال در چنین نگاهی، اساسا به نیت است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: الاعمال بالنیه؛ «کارها به نیت آنها بستگی دارد» (همان). نیت است که روشن می کند در حال روزه و نماز هستیم یا نه، نه شکم گرسنه و نه زانوی خمیده. چنین تصویری از تربیت چند ویژگی دارد:
1. زمانی که رخ دهد ماندگار خواهد بود.
2. تحقق آن از طریق ایجاد نوعی نسبت و تماس فیزیکی به دست نمی آید. چه بسا آن که در درون مسجد قرار گرفته است واقعا در خارج از آن باشد و آن که در بیرون مسجد است واقعا در درون آن قرار گرفته باشد. براساس چنین تفکری و معیاری، امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمود: الرضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم و علی کل داخل فی باطل اثمان: اثم العمل به
و اثم الرضی به؛ «آن که از کار مردمی خشنود باشد، چونان کسی است که همراه آنان بوده و هرکس که به باطلی روی آورد، دو گناه برعهده او باشد: گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص665، خطبه 154). با همین معیار، امیرالمومنین (علیه السّلام) بعد از پیروزی در جنگ بصره در سال 36ق، وقتی یکی از یارانش آرزو کرد ای کاش برادرش نیز در این جنگ حضور می داشت. فرمود: اگر دل برادرت با ما باشد حضورش در این جنگ نوشته شده است؛ حتی اگر آنان در صلب پدران و رحم مادران هستند [دلشان با ما] باشد شریک جهاد ما هستند (همان، ص55، خطبه 12).
نمونه دیگر که توجه به آن موید تصور غیرمکانیکی از تربیت دینی است، مساله یاد الهی است. یاد الهی همواره برتری عبادت خداوند محسوب می گردد(نراقی، 1371، ص684). ارزش نماز نیز در این است که انسان در حال نماز به یاد خداوند است، و یاد خداوند است که در جهان بینی الهی به انسان توانایی مبارزه و مقاومت در مقابل هر نوع بحران و بن بست می دهد. امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: من کان ذاکرا علی الحقیقه فهو مطیع و من کان غافلا عنه فهو عاص...؛ «کسی که حقیقتا و از صمیم قلب یاد خداوند باشد بنده مطیع خداست و هرکه در جریان امور و حالات خود از خداوند غافل باشد، بنده عاصی است (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ص21). ارزش و منزلت یاد الهی، بحث مستقلی است که در منابع اخلاقی به سهولت قابل دسترسی است. آنچه مورد استناد است نگرش قرآنی نسبت به یاد الهی است که آراسته شدن به زیور و زینت یاد الهی، جریان و فرایندی مکانیکی و ظاهرگرایانه نیست. اگر چه ممکن است ظاهر آدمی نیز در این امر بزرگ دخالت داشته و سهم خود را نشان بدهد؛ اما حقیقت ذکر، ویژگی جان آدمی است که شب و روز، سرد و گرم، غم و شادی و... نمی شناسد. توجه به سوره نور، وقتی صفت برخی از مردان با ایمان را توصیف می کند آموزنده است. در سوره مذکور، بیان نمی شود که مومنان واقعی کسانی اند که از معامله و تجارت کناره گیری می کنند. کناره گیری از معامله و تجارت، ویژگی ممتاز
اهل ایمان نیست؛ بلکه جمع میان تجارت و یاد الهی، خصیصه ممتاز اهل ایمان معرفی می شود. تجارت و معامله به عنوان عمل اقتصادی که آدمی طبعاً در آن مراقب سود و زیان خود است، می تواند زمینه کافی و قوی را در انحراف انسان از یاد خداوند فراهم سازد؛ اما اهل ایمان در حالی که تجارت و معامه می کنند یاد الهی زیور جان آنان است. اقتضای فعالیت های اقتصادی، هشیاری بیشتر است؛ اما مردان با ایمان حتی در چنان فعالیت هایی نیز از یاد خداوند غافل نمی گردند. دور ساختن یا نزدیک شدن نیست که جان آدمی را به زیور ذکر و یاد خداوند آراسته می سازد. حال با الهام از آموزش های قرآنی، می توان نادرستی بسیاری از موارد را که به نظر می آید با تربیت دینی قابل جمع نیستند و میان آنها ناسازگاری وجود دارد، نشان داد. به عنوان مثال، اسلامی کردن دانشگاه ها از طریق ایجاد حصار چه اندازه می تواند با چنین ضابطه قرآنی منطبق باشد؟ از نگاه قرآن کریم، میان تجارت و یاد الهی تعارضی وجود ندارد. به همان دلیل، می توان درک کرد که اسلامی شدن دانشگاه نیاز به تفکیک جنسیتی ندارد؛ آنچه نیاز است چه بسا ایجاد تغییرات از نوع دیگر است. به نظر می آید تعالیم اسلامی موید این واقعیت است که فی نفسه حضور جنس مخالف در فضای آموزشی با یاد خدا تعارض ندارد و با اهداف تربیتی اسلامی ناسازگار نیست؛ اگر چه ممکن است به صورت فردی و موردی برای برخی زیان بخش باشد. با یک مثال ساده می توان مسئله را روشن کرد: یک غذای ترش به عنوان یک ماده غذایی، فی نفسه برای سلامتی انسان نه تنها زیان بخش نیست بلکه چه بسا غذای مناسبی باشد؛ اما برای برخی بیماران خطرناک است. ماجرای ماهواره و قدرت ارتباطی عصر جدید نیز از همین قرار است. فی نفسه، میان اهداف تربیتی و ماهواره و شبکه های اینترنتی و... تعارض وجود ندارد و نباید این ابزارها را فی نفسه تهدیدی علیه تربیت دینی به حساب آورد؛ اگر چه ممکن است در موارد خاص چنین باشد. وقتی ما سهم خود را از این قبیل ابزار بهره برداری نکنیم بدیهی است که زیان جای سود، و تهدید جایگزین فرصت خواهد بود.

عقلانیت و تربیت دینی

واقعیت دیگری که تأمل در آن، پرده از عدم تعارض میان تربیت دینی و قدرت ارتباطی عصر حاضر برخواهد داشت، توجه به شأن و جایگاه عقلانیت در نظام تربیت دینی است. اقتضای عصر حاضر، دخالت و حضور مباشر عقل در تمامی صحنه ها، از جمله حوزه اهداف تربیتی، است. جهان کنونی اجازه نمی دهد آدمی بدون توجه به شأن عقل، قادر باشد اهداف تربیتی را در خود تحقق دهد؛ چون قدرت ارتباطی عصر حاضر با نزدیک ساختن همه دورها و از طریق از بین بردن مرزها، آدمیان را با الگوهای فکری و عملی بسیار متفاوت و متنوعی روبه رو ساخته است، و جز از طریق فعال سازی قدرت عقلانی، فرد قادر نخواهد بود تا از ایمان الگوهای فکری و عملی متنوع، یکی را برگزیند. اطلاعات وسیع و عمیق به هر شکلی قابل دسترسی است. در چنین شرایطی تنها از طریق توجه به وظیفه عقل است که می توان به گزینش و تصمیمی قاطع و ماندگار نایل شد. حال با مراجعه به متون دینی، باید دید وضعیت عقلانی دین چگونه است. اگر نظام تربیت دینی برای عقل نقش حداقلی قایل باشد بدیهی است که زوال نظام تربیت دینی در دل عصر حاضر - که اقتضای آن عقلانیت است - مکتوم خواهد بود؛ اما اگر نظام تربیت دینی منزلت و اعتبار عقلانیت را به طرز چشمگیری مورد توجه قرار داده باشد عصر حاضر نمی تواند تهدیدی علیه نظام تربیت دینی باشد. واقعیت این است که مراجعه به متون دینی، موید شأن برجسته ای برای عقل در نطام تربیت دینی است. عقلانیت در متون فلسفی، دارای معانی متعددی است؛ اما در نوشته حاضر مراد همان معنایی است که از زمان ارسطو به عنوان یکی از ویژگی های ممیزه میان انسان و حیوان است؛ یعنی قدرت حسابگر و تحلیلگر در آدمی. از این جهت، عقلانیت همان تفکر است که با شناخت و آگاهی تفاوت دارد. شناخت، فرایندی است که انسان در آن غالبا منفعل است و ذهن همانند صندوقی اطلاعات زیادی را در خود ذخیره می سازد؛ اما تفکر و عقلانیت به معنای مواجهه با اندوخته و پردازش و تحلیل آنها به منظور گزینش میان آنهاست.
عقل و شناخت باید با یکدیگر معیت داشته باشند. شهید مطهری (ره) در این باره می نویسد:
«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است؛ قهراً نمی تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول، بستگی دارد به این که ماده خام برسد. اگر کارخانه، ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت» (مطهری، 1367، ص45).
حساب نظام تربیت دینی در اسلام در رابطه با عقل و علم چگونه است؟ مراجعه منصفانه به روشنی گواه این است که علم و در مرتبه بالاتر، عقل در متون اسلامی از شأن پراهمیتی برخورار هستند. هشام بن حکم، از متکلمان معروف، روایتی از امام موسی (علیه السّلام) نقل می کند (کافی، ج1) که امام (علیه السّلام) در آن با توجه به آیه 20 سوره زمر، ویژگی های مومن را توصیف می کند. بنابراین روایت - که متضمن آیه قرآن کریم است - خداوند به بندگان خود وعده بشارت می دهد؛ بندگانی که دو ویژگی مهم دارند: 1.اهل استماع قول اند؛ 2.بعد از استماع از بهترین اقوال تبعیت خواهند کرد. بندگان الهی - که انسان های تربیت یافته اند - بشارت می یابند؛ برای آنکه از مواجهه با اقوال خوفی ندارند و بعد از مواجهه، بهترین الگوی فکری و عملی را به کار خواهند گرفت. قدرت مواجهه و قدرت گزینش احسن، صفت بندگان الهی است که بشارت خداوند بزرگ را در پی دارد. در ادامه روایت، امام (علیه السّلام) به هشام می فرماید: خداوند به واسطه عقل بر بندگان خود اتمام حجت کرده است. از این رو، به کار نبردن عقل، نوعی جرم محسوب می شود. نکته دیگر در روایت مذکور، اشاره امام (علیه السّلام) به سرزنش خداوند از کسانی است که تعقل را ترک می کنند. آیه 171سوره بقره به وسیله امام (علیه السّلام) در تایید این سرزنش استناد می شود. خداوند در سوره مذکور می فرماید: وقتی به اینان توصیه می گردد که آنچه خداوند فرستاده است تبعیت کنید، پاسخ
می دهند: تنها از آنچه از نیاکانمان به ما رسیده است پیروی می کنیم. بنابر روایت مذکور، خداوند عده ای از بندگان خود را بشارت می دهد و عده دیگری را سرزنش قرار می کند. معیار بشارت و سرزنش، التزام و عدم التزام به تعقل است. حال یک نظام تربیتی- که در بردارنده تعقل به عنوان یک جزء ضروری است- چگونه ممکن است با عصری که اقتضای آن به کارگیری تعقل است ناسازگار باشد؟ تربیت دینی مادامی که نقش دهی و به کارگیری عقل برای آن خصیصه ای عمده محسوب گردد، نه تنها با عصر حاضر تعارضی ندارد بلکه در عصری که اقتضای آن تعقل است، تربیت دینی فرصت ظهور می یابد و ماندگاری آن نیز محفوظ می ماند. تغییرات تربیتی ای که بدون توجه به خصوصیت تعقل تحقق یابد، ماندگار نیست و در جهان کنونی تهدید جدی می شود. این مسئله در روایت منقول از هشام به روشنی مطرح گردید. افزون بر این، آیات قرآن کریم و متون روایی به طور گسترده شامل تشویق و تحسین فکر و تعقل است.

نقش قرنطینه در فرایند تربیت دینی

در بخش قبلی تحقیق، با استناد به متون دینی، از تصور غیر مکانیکی و غیر قرنطینه ای تربیت دفاع کردیم. در چنین تصوری از تربیت، نه صورت دارد و نه نیاز است هر گونه قرنطینه در فرایند تربیت فاقد اعتبار باشد. چنانچه اشاره شد، به طور فردی و خاص این امکان وجود دارد که بخشی از فرایند تربیت به شکل قرنطینه تحقق یابد. آنچه در بخش قبلی تأکید شد، نفی ناسازگاری میان عصر حاضر با خصیصه ارتباطی اش با تربیت دینی است. در این رابطه روشن شد عصر حاضر تهدیدی علیه تربیت دینی نیست؛ زیرا تربیت دینی فرایندی مکانیکی یا قرنطینه ای نیست. این مسئله به معنای نفی مطلق اعتبار روش قرنطینه ای به عنوان مقدمه نیست، بلکه به این معنا است که گوهر تربیت دینی فراتر از تنظیم روابط میان پدیده های مکانیکی است. از این رو، صرف نظر از دور و نزدیک قرار
دادن متربیان، تربیت دینی امری ممکن است. بدیهی است در شرایط و موارد خاص - بسته به وضعیت متربی - به منظور آغاز اطمینانی فرایند تربیت، برای متربی کناره گیری تجویز گردد، لکن باید توجه داشت در نهایت، ایجاد تغییرات مطلوب با ویژگی ماندگاری، از طریق کناره گیری حاصل نخواهد شد و آنچه از این طریق حاصل می شود ماندگار نیست و به سهولت تهدید می شود.

نتیجه

تربیت و ایجاد تغییرات مطلوب دینی، از اهداف ادیان است که در طول تاریخ عده ای از راه های مختلف آن را انتقاد کرده اند. در قرن بیست و یکم، این انتقاد شکل خاصی به خود می گیرد. خاص بودن آن، معلول قدرت ارتباطی ای است که قرن حاضر در اختیار همگان قرار داده است، به نحوی که سبب شد مرزها و حصارهای میان انسان ها از هر فرهنگ و جامعه ای کنار نهاده شود. با وجود این، اگر تصور ما از تربیت دینی، فرایندی غیرمکانیکی و غیرگلخانه ای باشد چالشی تربیت دینی را تهدید نمی کند. قرن حاضر زمانی می تواند علیه تربیت دین تهدید باشد که به صورت فرایند مکانیکی نگریسته شود. مراجعه به متون دینی، موید تصور غیر قرنطینه ای از تربیت است که اقتضای جهان کنونی، چنین نوع از تربیت است. نیز مراجعه به متون دینی بیانگر شأن و منزلت علم و تفکر است. چنین ویژگی ای نیز تربیت دینی را در قرن حاضر پویایی و حیات می هد. کاهش نقش عقلانیت و تصور مکانیکی از تربیت، زمینه چالش جدی برای تربیت دینی را در عصر حاضر فراهم می سازد.

تاریخ : 19 / 12 / 1392
بازدید : 617
نویسنده : sharef zadeh

 الگوهای مدیریت زنان در قرآن

 





 

چکیده:

یکی از حوزه‌های مباحث قرآنی در ارتباط با مدیریت اسلامی، قصص قرآنی است. در داستانهای تاریخی قرآن در کنار مردان بزرگ به زنان بزرگ نیز اشاره شده است. زنان ممتاز و برگزیده‌ای که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق و حل مسایل و رویدادهای اجتماعی و سیاسی و مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم و ستم از منزلت بالایی برخوردار بودند. این زنان مدیرانی کارآمد بودند که توانستند در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، خانوادگی و... بدرخشند. از اینرو به عنوان الگوهای مدیریت زنان معرفی شده‌اند. چنانکه از مدیرانی غیر مسؤول و ناکارآمد نیز در قطب منفی سخن به میان آمده است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌شود:

بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:

بلقیس سمبل مدیریت سالم است. در سایه مدیریت سالم است که جامعه به کمال و سعادت می‌رسد. بلقیس زنی خردمند و مآل‌اندیش بود که در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و کشورداری از تجربیات بالایی برخوردار بود و این موجب سلامت رأی و روشن‌بینی او شده بود. او با درایت و ذکاوت خویش، دعوت به یکتاپرستی را پذیرفت و با تمام قدرت و شوکتی که داشت، تسلیم حق شد. اقرار بلقیس به خطای خویش و توبه زیبای او حکایت از وارستگی و شجاعت و عظمت روحی این بانوی مدبر می‌کند.
یوکابد مادر موسی علیه‌السلام؛ الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اجتماعی:
یوکابد (س) محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و کیاست برخوردار بود که در برابر سخت‌ترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت خود را با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت می‌شود که بساط ظلم و ستم فرعون و فرعونیان را بر می‌چیند و نهضتی بزرگ برای نجات مستضعفان برپا می‌کند.

آسیه همسر فرعون؛ الگوی مبارزه و شهادت‌طلبی در عرصه اعتقادی:

آسیه همچون مبارزی یکتاپرست تا پای جان از موسی علیه‌السلام و عقیده‌اش دفاع می‌کند و بر فرعون ضربه وارد می‌کند. او زنی قهرمان و خستگی‌ناپذیر بود که با مدیریت و برنامه‌ریزی هوشمندانه توانست زمینه‌ساز
قیام موسی علیه‌السلام باشد. رشد و شخصیت انسانی و ایمانی کار این زن را به جایی می‌رساند که در کاخ زمینی فرعون به سر برد ولی کاخ‌نشین آسمانی بهشت شود. او سالها یکتاپرستی کرد و سرانجام در راه مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی به شهادت رسید.

مریم مادر عیسی علیه‌السلام؛ الگوی پرستش و پاکدامنی در عرصه عبادی:

حضرت مریم به عنوان یک انسان کامل متجسم فضایل معنوی بوده و سرمشق و الگوی سالکان اعم از زن و مرد می‌باشد. او که مظهر عفاف و پاکدامنی بوده به درجه والایی از انسانیت می‌رسد که مادر پیامبری اولوالعزم همچون عیسی علیه‌السلام می‌شود. وی با مدیریت آگاهانه این پیامبر الهی را در تمامی مرحل زندگی صبورانه حمایت می‌کند و انواع مشقت‌ها و سختی‌ها را تحمل می‌کند. مریم برای انجام این رسالت الهی در معرض تربیت و گزینش از جانب خداوند قرار می‌گیرد و همنشین ملائکه می‌شود و قرآن از او به عنوان برترین زن جهان یاد می‌کند.

همسران نوح و لوط علیهماالسلام؛ الگوهای خیانت و رذالت در عرصه فرهنگی و خانوادگی:

در قرآن کریم این دو زن سمبل کفر و خیانت معرفی شده‌اند و مایه عبرت برای دیگران. آنها همسران دو پیامبر صالح بودند که حقیقت را درک نکردند و به پیامبران الهی و آرمان‌های آنها خیانت کردند. آن دو اقدام به سمپاشی در ترویج فرهنگ توحیدی نمودند و همراه با هلاکت خود، جامعه خویش را نیز به نابودی کشاندند.
نتیجه آن که سیر در زندگی گذشتگان، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است. معرفی زنان مدیر و کارآمد و نیز زنان غیر متعهد و خائن و بیان ویژگی‌های مدیریتی هر کدام، موضوع مورد بررسی در این مقاله می‌باشد.

واژگان کلیدی:

قرآن، زنان، الگوهای مدیریت، بلقیس، یوکابد، آسیه، مریم، همسران نوح و لوط

1- مقدمه:

سبک مدیریتی هر جامعه متأثر از ارزشهای حاکم بر آن جامعه است، الگوی مدیریت اسلامی نیز منبعث از اصول و قوانین مشخصی است که بر اساس ملاک‌های اسلامی استوار گشته و سمت و سویی الهی دارد و هدف آن ارتقای انسان در جهت کمال و بهبود نظام‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، خانوادگی و... است.
در دهه‌های اخیر، بخصوص در کشورهای اسلامی، در عرصه‌های گوناگون مدیریتی از الگو و الگوسازی بسیار سخن رفته و ضرورت دستیابی به الگوهای مدیریتی اسلامی مورد تائید و تأکید قرار گرفته است. سیردر تاریخ و به تعبیر قرآن سیر در زندگی گذشتگان در این راستا، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است (2) در حقیقت تاریخ نمودی از بودها و نبودهایی است که از آنها درس بایدها و نبایدها را می‌توان آموخت.
یکی از موضوعات مهمی که در قرآن از آنها سخن به میان آمده، زنانی هستند که در خلال رویدادهای تاریخی و قصص قرآنی معرفی شده‌اند. گروهی از این زنان چهره‌ای خوب و برخی نیز چهره‌ای بد داشته‌اند و به نوعی هر کدام نقش‌های حساس مدیریتی نیز عهده‌دار بوده‌اند. قرآن
کریم با بیان نقش این زنان در دو قطب مثبت و منفی و ارائه سرگذشت آنها می‌خواهد آنان، هم مایه سرمشق باشند و هم مایه عبرت. سرمشق از زنان پارسای نام‌آوری که منشأ دگرگونی‌های مثبت بوده‌اند و عبرت از زنان بی ایمانی که موجب انحطاط فضیلت انسانی و بدنامی خود و گرفتاری دیگران گردیده‌اند. معرفی این زنان و بیان ویژگی‌های مدیریتی آنها که بنا به تقریر قرآن می‌تواند ما را به اصولی از مدیریت اسلامی راهنمایی کند، موضوع مورد بررسی در این مقاله می‌باشد.

2- مدیریت قرآنی:

مدیریت عبارت است از انجام عملیات برای حصول به هدف یا هدف‌های از پیش تعیین شده از طریق هدایت و تلفیق مساعی افراد (3) جهان‌بینی الهی، کل جهان هستی را به صورت مجموعه‌ای هماهنگ و هدفدار می‌بیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنت‌های ربوبی بر آنها حاکم است و ستیزه‌جویی با نوامیس تکوینی و تشریعی الهی، نتیجه‌ای جز شکست نهایی ندارد. بنابراین باید در برنامه‌ریزی‌ها و تعیین اهداف و خط‌مشی‌ها و حتی در اعمال و روش‌های جزئی، اراده تکوینی و تشریعی الهی را دقیقا رعایت کرد و از آنجایی که شرافت انسان به روح ملکوتی اوست و امتیاز او بر سایر موجودات مرهون ویژگی‌های انسانی وی می‌باشد که خاستگاه ارزشهای معنوی و الهی به شمار می‌روند و
قوای نباتی و حیوانی در واقع زمینه‌ساز رشد انسان و کمال معنوی و ابزارهایی برای رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانی‌اند، بنابراین باید در تعیین اهداف و خط مشی‌های هر سازمان و هرجامعه‌‌ای اولویت و اصالت رابه ارزش‌‌های معنوی داد و هیچگاه نباید اصل را فدای فرع و هدف رافدای وسیله ساخت و هر چند مدیریت مثلا مربوط به یک سازمان اقتصادی باشد ولی اسلامی بودن آن اقتضا می‌کند که در همان محدوده نیز اهداف معنوی رعایت شود. (4)
در واقع این وظیفه که به حق می‌توان آن را اساسی‌‌ترین وظیفه مدیریت از دیدگاه اسلامی معرفی نمود عبارت است از احساس و پذیرش اینکه انسان‌‌هایی که در یک مجموعه مورد مدیریت قرار گرفته‌اند، دارای دو بعد مادی و معنوی هستند و اهتمام مدیریت به بعد معنوی آنان نه تنها نباید کمتر از اهمیت بعد مادی آنان باشد، بلکه با توجه به هدف اعلای حیات همه انسان‌ها که قرارگرفتن در جاذبیت شعاع فروغ الهی است، بعد معنوی انسان‌ها با اهمیت بیشتری باید مورداهتمام مدیریت قرار بگیرد. (5) قرآن کریم منبع عام مدیریت اسلامی است این مجموعه وحیانی و اصلی‌ترین منبع هر جستار علمی و دینی، چند مدیریت را ارائه می‌دهد که همگی برای مدیریت اسلامی اسوه و راه گشایند:

الف ـ مدیریت خداوندی:

این مدیریت مبتنی بر ربوبیت خداوند است. یعنی خداوند غیر از آفرینش جهان و انسان، تدبیر و مدیریت نیز دارد.

ب ـ مدیریت پیامبران:

مدیریت پیامبران بویژه مدیریت رسول خدا (ص) که بخشی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده است، قرآن با بیان شیوه مدیریت آنان به ارائه قواعد عام مدیریتی می‌پردازد که در حوزه مدیریت اسلامی قابلیت الگوبرداری و استنباط سیره‌های مدیریتی از آنها وجود دارد.

ج ـ مدیریت صالحان:

خداوند در قرآن کریم به بیان ویژگی‌های شخصیت‌های صالحی همچون حضرت خضر، ذوالقرنین، مادر و خواهر حضرت موسی، ملکه سبا و... می‌پردازد که این تقریر قرآن بر سیره آنان می‌تواند ما را به اصولی از مدیریتی قرآنی راهنمایی کند. (6)

3- الگوهای مدیریت زنان در قرآن:

در داستانهای تاریخی قرآن به زنانی برگزیده و ممتاز بر می‌خوریم که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق بسیار دشوار و حل مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی به منزلت بالایی رسیده بودند. آنان مدیران کارآمدی بودند که در راه خدا و حفظ
پایداری دین خدا قیام کردند و با مبارزه علنی و غیر علنی خود به حفظ ارزش‌های الهی پرداختند. این زنان اساس تربیت الهی و حفظ فرهنگ دینی به شمار می‌آیند. از این رو بخش مهمی از آیات قرآن در مورد این زنان و حکایت سرگذشت آنان نازل شده، تا بدین طریق نسل‌های مختلف را متوجه ارزش و جایگاه آنان نموده و آنها بتوانند با الگو قرار دادن این زنان بزرگ، گامهای صحیح و استواری را در مسیرندگی و فعالیت‌های اجتماعی خود بردارند.
در بحث پیرامون مدیریت آینده، اغلب تأکید می‌شود که زنان، امروزه بزرگترین ذخایری هستند که از آنها استفاده نشده است و در مورد مدیریت هماهنگ ادعا می‌شود که زنان باید بار سنگین این هماهنگی را به دوش گیرند و اگر یک مدیر می‌خواهد رشد و پیشرفت کند باید در مقابل خود یک الگوی مثبت و روشن داشته باشد. همه مدیران خوب مدیران خوبی داشته‌اند. مدیریت را از طریق تقلید می‌توان آموخت. برای اینکه این آموزش به سطوح عمیق‌تری وارد شود، باید مردان و زنان مدل‌هایی از جنس خود در ذهن داشته باشند. این موضوع برای زنان بسیار مهم است چون آنها تقریبا اغلب با مدیران مرد مواجه بوده‌اند. (7)
چنانکه اشاره شد، یکی از شاخص‌های الگوسازی مدیریتی زنان از دیدگاه قرآن، قصص قرآن و رویدادهای تاریخی قرآن است. قرآن در خلال این
وقایع مهم تاریخی به معرفی زنانی پرداخته است که در حرکت تبلیغی و ارشادی انبیا علیهم‌السلام نقش‌آفرینی کرده‌اند. گروهی زنان پارسا و خدمتگزاری بودند که منشأ دگرگونی‌های مثبت بودند و گروهی دیگر زنان خیانت پیشه‌ای بودند که منشأ شر و فساد و انحطاط خانوادگی و اجتماعی بودند. قرآن در این سنجش، سیمای جمعی از زنان با ایمان و خداشناس را که از عقل خدادادی بهره گرفتند و به خود و کسان خویش و همنوعان عصر خویش آبرو بخشیدند، نشان می‌دهد و نیز سیمای برخی دیگر از زنان بی ایمان و کافر را که باعث ننگ خود و شرمساری مردم زمانه خود گشتند، به تصویر می‌کشد. در این بخش به معرفی برخی از این زنان پرداخته می‌شود:

بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:

بلقیس در سرزمین سبا، بهشت روی زمین زندگی می‌کرد. (8) او در خانه پدرش شراحیل که یکی از ملوک یمن و از قبیله حمیر بود، با ناز و نعمت تمام، بزرگ شد. وی در خانه ملوکانه پدری انواع علوم و فنون را فرا گرفت ویگانه فرزند پدرش بود که پس از مرگ وی جانشین او شد. بلقیس در روزگار سلیمان بن داود در قلمرو بسیار وسیع و گسترده‌ای حکومت می‌کرد و سلیمان ظاهراً خبر نداشت. یکی از مأموران سلیمان که پرنده‌ای
به نام هدهد بود، این خبر را به او داد. (9)

1- بلقیس و نامه سلیمان علیه‌السلام

خداوند متعال به حضرت سلیمان پیامبر، موهبتی ارزانی داشته بود و آن اینکه او هم پیامبر خدا بود و هم فرمانبرداری بزرگ و مقتدر در عصر خویش بود. هر گاه سلیمان علیه‌السلام به سفر می‌رفت یا بر تخت می‌نشست، سپاهیانی از جن و انس و پرندگان که خداوند مسخر وی کرده بود، پیرامونش را می‌گرفتند. او در یکی از بازدیدهایش جای پرنده‌ای به نام هدهد را خالی می‌بیند. پس از مدتی هدهد حاضر می‌شود و با کلامی شیوا علت عدم حاضر خویش را بیان می‌دارد و آن آوردن خبری قطعی از سرزمین سبا بود که سلیمان از فرمانروای آنجا بی اطلاع بود. (10) کلام هدهد حاکی از این اطلاعات بود که اولا یک زن عهده‌دار مسئولیت خطیر زمامداری آن سرزمین بود، دوم اینکه کمیت و کیفیت حکومت آن زن به گونه‌ای بود که شباهت کامل به حکومت سلیمان داشت. سوم آنکه او تخت و عرشی عظیم داشت و آن حاکی از قدرت نافذ و همه جانبه‌ای می‌کند که لازمه یک حکومت مقتدر است. (11) هدهد همچنین گزارش می‌دهد که آنها به جای خداپرستی به پرستش خورشید مشغول بودند و در برابر خورشید سر به خاک می‌نهادند. سلیمان نامه‌ای برای ملکه سبا از طریق او می‌فرستد.
بلقیس با دریافت نامه، به سرعت وزیران، فرماندهان لشگری و کشوری و مشاورانش را فرا می‌خواند تا جلسه‌ای فوق‌العاده تشکیل دهند. او می‌گوید نامه‌ای دریافت کرده‌ام که در آن مسائل بسیار بزرگی مطرح شده است. در این نامه از من و مردم سرزمین من دعوت به پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر او شده است. حال می‌خواهم با شما مشورت کنم. آنها گفتند که ما مرد جنگیم و امکانات فراوان داریم و می‌توانیم در مقابل دشمن بایستیم. بلقیس پاسخ داد: به نظر من تعقل و تدبیر و دوراندیشی عقلانی‌تر است.
باید سلیمان را آزمود و منتظر عکس‌العمل او شد، از اینرو من جنگ را به شما توصیه نمی‌کنم. اگر سلیمان پیامبر خدا باشد ما توانایی جنگ با او را نداریم و چنانچه پادشاه باشد، هدیه ما را می‌پذیرد و ما با این قدرت و تدابیر حکومتی بر او پیروز خواهیم شد. بلقیس هدایای بسیاری برای سلیمان علیه‌السلام فرستاد. سلیمان به فرستادگان بلقیس گفت: آیا می‌خواهید نظر مرا با مال دنیا جلب کنید؟ اگر این قصد را دارید بدانید که آنچه خدا به من داده است از آنچه شما دارید بهتر و بیشتر است. این شمایید که از هدیه خود شادی می‌کنید. اینک به سوی بلقیس و مشاورانش برگردید و به آنها بگوئید من سپاهی به سویشان گسیل می‌دارم که قادر نباشند در مقابل آن مقاومت کنند آنان را با ذلت و خواری از مملکت سبا بیرون خواهم کرد. (12) به
بلقیس بگوئید که من جز ایمان و اطاعت و تسلیم شدن در برابر خداوند چیزی نمی‌خواهم. وقتی فرستادگان برای او نقل کردند که او با دیگر پادشاهان متفاوت است بلقیس با سپاهی عظیم، خود عازم سرزمین سلیمان شد. (13) قبل از رسیدن او حضرت سلیمان علیه‌السلام، تدابیر لازم را برای آزمون بلقیس انجام داده بود. از جمله اینکه تخت وعرش او را به دربار خود منتقل کرده و تغییراتی در ظاهر آن داده بود. سلیمان با طرح سوالی او را مورد آزمایش قرار داد تا ببیند آیا بلقیس درک و هوش لازم را برای ایمان آوردن و تسلیم دین او شدن را دارد یا از کسانی خواهد بود که امیدی به هدایت آنها نیست. بلقیس با پاسخ منطقی و هوشمندانه خود به سلیمان علیه‌السلام نشان می‌دهد که از تیزهوشی و درایت و دقت نظر بالایی برخوردار است. او نیز که به منظور آزمایش سلیمان آمده بود با مباحثه و مناظره‌ای مستدل و منطقی یقین حاصل می‌کند که سلیمان علیه‌السلام مرد خدا و پیامبر الهی است. بلقیس که کاملاً پی به عظمت و شکوه سلیمان برده بود و او را دارای نیروی مافوق بشری یافته بود، سخت تحت تأثیر شخصیت او قرار می‌گیرد و در برابر مکتب و آئین او تسلیم می‌شود. (14)

2- بلقیس و مدیریت سالم:

مدیریت اجتماعی و آیین حکومت‌داری صحیح یکی از اصول اساسی زندگی بشری است. زیرا زندگی سالم که به دور از هر گونه دغدغه‌های
اجتماعی بوده و امنیت و آسایش جامعه را به دنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت صحیح و سالم می‌باشد. مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن به کمال رسیده و سعادت خود را در می‌یابد. مدیریت صحیح بلقیس نیز بیانگر عقل سلیم او می‌باشد. پس از آنکه حضرت سلیمان نامه‌ای به او فرستاد و او را به یکتاپرستی دعوت نمود. او بدون اینکه عکس‌العمل بی مورد از خود نشان دهد و دعوت نامه حضرت سلیمان را منافی با مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده، جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشته و سپس از راهی وارد می‌شود تا بتواند حقایت حضرت سلیمان علیه‌السلام را آزمایش نماید و بفهمد که آیا او واقعا فرستاده خدا می‌باشد که او را به یکتاپرستی می‌خواند یا اینکه از حقیقت برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. وقتی با روح الهی حضرت سلیمان علیه‌السلام آشنا شد، بر آن شد که نزد حضرت برود و با زیر پا گذاشتن قدرت و شوکت و عظمت خود، خالصانه و عاشقانه تسلیم او و عقیده‌اش شود. امام خمینی (ره) نیز در یکی از اشعار عارفانه خود، با نام «سلطان عشق» این عشق بلقیس به حق و حقیقت را به تمثیل درآورده و به آن اشاره می‌نماید. (15)

بلقیس وار گر در عشقش نمی‌زدم
ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود. (16)

برخی از ویژگی‌های برجسته مدیریتی بلقیس عبارت است از:
1- بلقیس امور مملکت خود را مطابق با حکم عقل اداره می‌کرد، از این رو با حوادث ناگهانی بزرگ در طول حکومتش همچون مواجهه با حضرت سلیمان علیه‌السلام احساسی برخورد نمی‌کند، او می‌دانست که اگر بر خلاف خرد حکمرانی نماید، سرانجام به زیانش تمام خواهد شد.
2- بلقیس در امور مملکتی خود پایبند به امر شورا بود و سعی می‌کرد که از دیدگاههای مشاورین خود مطلع گردد و نسبت به نظریات آنها احترام گذارد. در عین حال بسیار منطقی و واقع‌بینانه با مسائل برخورد می‌کرد و اگر نظر آنها را مخالف با مصلحت حکومت خود می‌دید، با استدلال کافی آنها را رد می‌کرد. این گونه مشورت‌ها و نظرخواهیها موجب جلب رضایت و اطمینان عاملان اجرایی می‌شود و خود مدیر نیز از مزایا و فایده‌های مشارکت و مشورت سود می‌برد. (17)
3- بلقیس از سلامت رأی و روشن‌بینی و حسن تدبیر در امر حکومت برخوردار بود. چنانکه این موضوع را می‌توان با فرستادن نمایندگان خود به دربار سلیمان برای بار اول و آزمایش کردن او مشاهده کرد. او عجولانه تصمیم به یکی از دو امر با سلیمان نمی‌گیرد «یا جنگ یا صلح» بلکه تمام جوانب را می‌سنجد.
4- بلقیس از شجاعت و اراده‌ای قوی و همتی بلند بهره‌مند بود. بطوری که پس از شنیدن پیغام او توسط فرستادگان مخصوصش متوجه شد که سلیمان علیه‌السلام مرد خواست و با پادشاهان دیگر متفاوت است؛ خود عازم سرزمین سلیمان می‌شود تا اوضاع را از نزدیک بررسی کند. او علیرغم تهدیدات سلیمان علیه‌السلام، با شجاعت و همتی بلند اقدام به سفر و ترک وطن می‌کند.
5- به شهادت قرآن ملکه و ملت سبا مردمی خورشیدپرست و مرفه و دارای امکانات عالی زندگی و نظامی بوده و در ظاهر از نظر تشکیلاتی بر تشکیلات سلیمان برتری داشتند و خود را قوی‌تر و قدرتمندتر می‌دانستند! ولی با این وضع بلقیس زنی مصالحه‌جو و سازگار بود و با حضرت سلیمان از راه مصالحه و هدیه وارد شد و در برنامه‌های او تفکر نمود و سرانجام با ایمان و اسلام خود نشان داد که خیلی عاقلانه فکر می‌کند و در صورت تشخیص حقیقت از آن نمی‌گذرد. (18)
6- بلقیس از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود و قدرت شناختش از حقایق و بررسی امور به طور صحیح بسیار بالا بود، به طوری که با تشخیص درست خود از آزمایش‌های سلیمان سربلند و موفق بیرون آمد و به او ثابت کرد که استحقاق دعوت به یکتاپرستی را دارد.
7- بلقیس از اعتقادات مستقل برخوردار بود و تصمیمات اعتقادی را با اختیار خود انتخاب می‌کرده است، چه در زمانی که به پرستش آفتاب پرداخت و چه در زمانی که به یکتاپرستی روی آورد. این بانو که حاکمیت
قدرتمندی بر قوم خویش داشت و آن ناشی از مدیریت صادقانه و مقتدرانه او بود و ملتش نیز او را قبول داشتند، از این روی در رواج اعتقاداتش در هر دو حالت بسیار موثر بوده است. (19)
8- بلقیس زیباترین بیان را در مواجهه با حق و جلوه حق الهی (پیامبر خدا) به زبان می‌آورد و سخنش هم طراز با کلام متقان و انسانهای متعالی می شود. اقرار به گناه و پی بردن به حقارت خود، اوج تواضع و از خودگذشتگی است. از طرفی اقرار به گناه و توبه زیبای وی حاکی از شجاعت و وارستگی شخصیتی او می‌کند. (20)
او نخست اعتراف می‌کند که بر خود ستم کرده است و بعد تصریح به توحید و اسلام می‌کند. سپس اسلام و توحید خود را به رویه و اعتقاد سلیمان قرار می‌دهد و تأکید می‌کندکه ایمان به پروردگار جهانیان دارد. (21)
طرح داستان بلقیس و حکومت او در کنار حاکمیت کامل سلیمان علیه‌السلام نکته قابل توجه و تدبر است و آن حاکی از اهمیت و نقش اساسی این زن در عرصه مدیریت سیاسی، نظامی و اجتماعی می‌کند که در وجود او به عنوان یک زن تجلی کرده است. عظمت بلقیس نایافتنی است. او فهمید که نباید در برابر سلیمان ایستادگی کند و خود و قومش را به هلاکت رساند. ایستادگی در برابر سلیمان یعنی ایستادگی در برابر حق. چرا
انسان خردمند مانع حق‌پرستی مردم شود و آنان را با جهل و نابخردی و خرافات سرگرم نگه دارد و او با عظمت هر چه تمام تصمیم گرفت که با تمام ملت و رجال مملکتی تسلیم حق و تسلیم دعوت سلیمان شود. او زنی تاریخی بود و برای نسلهای پس از خود پیام‌آور حق‌خواهی و عدالت پیشگی و برابری در دین اسلام بود. (22)

یوکابد مادر موسی علیه‌السلام: الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اعتقادی

زندگی حضرت موسی علیه‌السلام دارای مراحل گوناگونی است. در تمامی این مراحل زنان حضوری چشمگیر داشته‌اند. قرآن حضور تاریخی زنان معاصر حضرت موسی علیه‌السلام را در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی به خوبی نشان می‌دهد. آنها از حریم حق دفاع کردند تا آن را به سر منزل مقصود برسانند. در این میان محوری‌ترین و حساس‌ترین نقش را مادر موسی عهده‌دار بوده است. زن صالحی که خداوند متعال به او وحی می‌کند که چگونه فرزند خود را نجات دهد، فرزندی که یکی از پیامبران بزرگ الهی خواهد بود. خداوند متعال به او آموخت که چه عملکردی داشته باشد و چه تدبیری بیاندیشد و با چه مدیریت صحیحی او را از چنگال فرعون و فرعونیان برهاند و به مرحله‌ای برساند که در آینده از انبیا و مرسلین علیهم‌السلام باشد.

1- فرعون و حکومت فرعونی:

از دیدگاه قرآن مدیریت پویا و رشد یافته مدیریتی است که رشد مادی و معنوی انسان را همراه با یکدیگر ارائه دهد و تأمین هر یک به تنهایی نشانه رشد نیست. در واقع مدیران کارآمد و موفق مدیرانی هستند که در کنار رشد مادی انسانها به رشد معنوی آنها نیز اهمیت دهند و از آنجایی که انسان شخصیتی دو بعدی است، مادی و معنوی، از این رو احتیاج به تأمین نسبی خواسته‌های هر دو بعد را دارد و برنامه‌ریزی مدیران بر پایه این دو مبنا موجب تعالی و تکامل رشد افراد می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید که امر فرعون مطابق با رشد و صواب نبوده است. (23) یعنی حکومت و مدیریت فرعون دارای رشد نبوده تا به حق و صواب و راه راست دعوت کند. ولی او همواره ادعای رشد می‌کرد. (24) در حقیقت خداوند متعال رشد ادعایی او را تکذیب می‌کند، در حالی که از لحاظ پیشرفت فناوری، قدرت مدیریت، سیاست، به کارگیری سازمان‌ها و مردم و اثربخشی حکومتی، بسیار قدرتمند بود. اما با وجود چنین حکومتی او رشید نبوده است. هر چند خود او ادعای رشد داشته است. قرآن علت عدم رشد فرعون را سه چیز می‌داند:
1- استضعاف (قصص/4) 2- استخفاف (زخرف/ 54) 3- استعباد (شعراء/ 22). علت عدم رشد حکومت و مدیریت فراعنه، عدم اعتنا به شخصیت انسانها و برده دانستن آنها و عدم اهتمام به رشد متعالی و تکامل آنهاست. در حالی که این نوع استبداد ظالمانه منجر به سقوط و نابودی خود و حکومتشان می‌شود. (25)

2- یوکابد محلّ وحی الهی:

کاهنان به فرعون خبر داده بودند که مردی از دودمان یعقوب که در مصر پراکنده‌اند، سرانجام به سرنوشت تو خاتمه می‌دهد و نابودی قطعی تو به دست اوست. فرعون برای جلوگیری از این خطر دستور داد، مأموران از مرد و زن، زنان و خانواده‌های بنی‌اسرائیل را زیر نظر بگیرند و هر گاه اطلاع یافتند یکی از زنان آبستن است شکم بدرند و اگر جنین پسر بود به قتل رسانند. مادر موسی که آبستن به موسی بود و اراده الهی بر این بود که فرزند او از پیامبران اولوالعزم علیه‌السلام گردد و به رهبری خلق گماشته شود، از این وضعیت سخت نگران و آشفته بود. او که در تدبیر و زیرکی و ایمان و نیز رأی و فراست، در مراحل و درجات عالیه قرار داشت و از زنان بزرگ روزگار خود بود به مرحله‌ای از شایستگی رسید که خداوند او را منزل وحی خود قرار داد، قرآن کریم سخن از آن دارد که بر این زن هم وحی نازل شد. (26) یوکابد از بانوان نمونه قرآن است. در دامان این بانوی بزرگوار، باید فرزندی تربیت شود که بساط جور وستم جبار زمان،
یعنی فرعون را برچیند و مردم مستضعف را نجات دهد. او قطعا می‌باید در یودکه خداوند او را دوران بارداری و پس از وضع حمل با مشکلات بزرگی روبرو شود. از این رو از همان دوران بارداری عنایت غیبی شامل حال او و فرزندش بود. با تولد طفل کار مادر دشوارتر می‌شد و مأموریت الهی او بطور جدی آغاز می‌شد. او ناگزیر به طرح یک برنامه‌ریزی دقیق و صحیح بود تا با ظرافت و تدبیر خاصی بتواند در طول سالیان متمادی فرزند خود را از انواع خطرات حفظ نماید و او را به مرحله‌ای رساندکه اراده الهی را در روی زمین عملی سازد. (27) مادر موسی بسیار می‌ترسید که مبادا فرزندش را بکشند. اینجاست که قدرت غیبی به مدد او می‌آید و او را راهنمایی می‌کند که چه کند. بر خلاف این اندیشه باطل که فرعون و فرعونیان زنان را در امور سیاسی و اجتماعی، کارآمد تصور نمی‌کردند و به آنان به دیده حقارت می‌نگریستند، به وضوح می‌بینیم که در مسیر تعذیب و نابودی فرعون، زنان بزرگی پا به عرصه می‌گذارند و در این راستاست که جریان تمکن مستضعفان در جامعه آن روز با وحی به یک زن آغاز می‌شود. (28) این بانو مورد گزینش الهی قرار می‌گیرد و ظرف نزول رحمت الهی و صحنه بروز قدرت حق می‌شود تا حضور آنان در این نقطه عطف تاریخی، نه تنها برای فرعون بلکه برای آیندگان نیز به ثبوت رسد. (29)
مادر موسی به فرمان وحی موسی را در صندوق قرار داده، و او را به دریای نیل می‌افکند. (30) و از او خواسته می‌شود که هیچ‌گونه غم و اندوه و نگرانی به خود راه ندهد او با پیگیری تمام و مساعدت دخترش متوجه می‌شود که صندوق بدست مأموران فرعون می‌افتد. خواهر موسی از طرف مادرش مأموریت می‌یابد که قدم به قدم در پی موسی باشد تا ببیند که سرانجام کار او به کجا می‌انجامد، همین که خواهر موسی دید که صندوق را به درون کاخ فرعون بردند، درصدد بر آمد که تمام سختی‌ها و خطرات را به جان بخرد و برای نجات برادرش به هر ترتیب که شده وارد کاخ شود. (31) آسیه همسر فرعون با دیدن موسی از فرعون درخواست می‌کند که او را نزد خود نگه دارد، و فرعون با همه قدرتی که داشت و خود را خدای خدایان می‌نامید، سرانجام تسلیم پیشنهاد همسرش شد و اجازه داد که آن طفل در کاخ فرعونی بماند. موسی پستان هیچ زنی را بدهان نگرفت چرا که اراده خداوندی بر این بود که او فقط پستان مادرش را به دهان بگیرد و تحت نظارت مستقیم او تربیت و رشد یابد. با راهنمایی خواهرش به آنان، از آن پس مقرر گردید که مادرش سرپبرستی او را به عهده گیرد و
او را پروش دهد و بدین سان خداوند مهربان دوباره او را به آغوش مادر باز گردانید تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده خدا حقیقت دارد. (32)

3- یوکابد و مدیریت پویا و هوشمندانه:

یوکابد محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و با کیاست برخوردار بود که در برابر سخت‌ترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت الهی خود را ایثارگرانه و با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت می‌شودکه بساط ظلم و ستم امپراطور فرعون را بر می‌چیند و نهضتی عظیم برای نجات مستضعفان و مظلومان بر پا می‌کند. از ویژگی‌های برجسته مدیریتی یوکابد عبارت است از:

1- ذکاوت و دوراندیشی:

مادر موسی علیه‌السلام با ذکاوت و تیزبینی به کاخ نفوذناپذیر فرعون راه یافت و تربیت فرزندش را مستقیماً عهده‌دار شد. موسی علیه‌السلام در خانه فرعون تربیت ملوکانه شد و همه علوم و فنون را فرا گرفت و در سن رشد و بلوغ و بزرگی به پیامبری مبعوث شد. (33)

2- استقامت و پایداری:

مادر موسی علیه‌السلام زندگی بسیار سخت و دشواری را سپری کرد و سالها برای تأمین معیشت فرزندانش تلاش کرد. وقتی آنها
بزرگ و مستقل شدند و موسی و برادرش هارون امر رسالت پروردگارشان را عهده‌دار شدند، او دیگر به هدف مقدس خود رسیده بود.

3- شجاعت و از خودگذشتگی:

مادر موسی علیه‌السلام می‌دانست که مأموران فرعون در کمین یکتاپرستان هستند. او می‌دانست که زنان آبستن بنی‌اسرائیل را شکم می‌درند و فرزندان پسر را به قتل می‌رسانند ولی با شجاعت هر چه تمام در زیر یوغ استبداد فرعونی فرزند خود را حفظ کرد. این شجاعت برای حفظ و بقای دین الهی و آرمانهای آن ستودنی و قابل تقدیر است.

4- ایمان و توکل:

او به قدرت خداوند و اراده الهی در این مأموریت توکل داشت و یقین می‌دانست که سرانجام وعده الهی بوقوع می‌پیوندد و او و پسرش بر فرعون پیروز می‌شوند. از این رو با ایمان و باور قلبی توانست فرزند خود را در آبهای پر خروش نیل پرتاب کند و او را به کام دشمن بفرستد.

5- شایستگی تربیت فرزندان صالح:

اراده خداوند بر این بود که موسی علیه‌السلام در دامان مادر واقعی خود تربیت و بزرگ شود. پیامبران علیه‌السلام و مردان بزرگ الهی برای رسیدن به مقام شایسته باید در دامان مادرانی شایسته بزرگ می‌شدند و رشد می‌یافتند، وقتی از مادر موسی علیه‌السلام خواسته می‌شود که با برنامه‌ریزی دقیق خودش به موسی شیر دهد به این دلیل است که ویژگی‌های مادر از طریق شیر به جان فرزند انتقال می‌یابد.
مسأله تأثیر شیر و انتقال خصوصیات شخصیتی از این طریق به فرزندی که در آینده نمودی متعالی خواهد داشت، در واقع ظهور و بروز ارزش‌های یک زن در یک پیامبر و در تک‌تک سلولهای اوست. (34) این مادر مدبر در تربیت فرزندانش بسیار موفق بود، موسی علیه‌السلام را برای پیامبر شدن تربیت کرد. هارون را طوری تربیت کرد که یار و یاور برادرش باشد و در تمام مراحل زندگی، پشتیبان او که مرد خدا و پیامبر خدا بود، باشد. (35) و خواهر موسی علیه‌السلام را آنچنان تربیت کرد که با شجاعت تمام به دفاع از برادر پرداخت و برای نجات دین خدا، جان خود را به خطر انداخت و در آن شرایط خفقان‌زا و زیر حکومت ظالم و طاغوتی توانست فرزندانی مبارز، هدفمند، یکتاپرست، متحد و ضد طاغوت تربیت کند.

6- استقلال رأی بدون تکیه بر دیگران:

در معرفی حضرت موسی علیه‌السلام و مراحل پر فراز و نشیب زندگانی او در قرآن، هیچ نشانی از پدر موسی علیه‌السلام ذکر نمی‌شود. پر واضح است که در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن مردان به شدت تحت فشار آزار و اذیت فرعون بودند و اغلب در زندانها زیر شکنجه و یا تحت تعقیب بودند. آنچه قطعی است اینکه در قرآن به پدر موسی اشاره‌ای نشده و فقط از مادر موسی علیه‌السلام سخن به میان آمده است. او با عزمی راسخ و بدون ترس و واهمه از نبودن همسر، انجام وظیفه می‌کند.

7- حضور پررنگ اجتماعی:

بر خلاف اندیشه باطل فرعون نسبت به ناکارآمد بودن زنان که به همین دلیل زنان و دختران را زنده نگاه می‌داشت و مردان و پسران به قتل می‌رساند، و با وجود جهل، کفر و ظلم فراوان در جامعه آن روز، این زن شایستگی پیدا می‌کند که جایگاه فرمان الهی باشد و به طور کامل تحت تسلط و فرماندهی او قرار گیرد و بصورت مجرائی برای تحقق اراده خداوند در آید و دستورات خاصی به او ابلاغ شود و او از آینده مطلع شود. این مقام موجب می‌شود که او قیامی عظیم نموده و اقدام به یک حرکت بزرگ اجتماعی نماید و دست به هر خطری بزند تا این مشیت عظیم الهی را به مقصد نهایی برساند.

8- مدیریت شایسته:

مادر موسی علیه‌السلام با این ویژگی‌های رفتاری، هم در زمان خود و هم در زمانهای بعد الگویی شایسته برای دیگران بخصوص زنان می‌باشد. او به ما آموخت که یک زن با خودسازی، اخلاص، ایمان و توکل، اعتماد به نفس، استقلال رأی، هوشمندی و درایت و شجاعت و پایداری می‌تواند با خداوند ارتباطی نزدیک پیدا کند و مورد عنایت و حمایت بی دریغ او برای رسیدن به اهدافش قرار گیرد. او نشان داد که زنان نیز همچون پیامبران علیه‌السلام می‌توانند از کارگزاران و عاملان خداوند در روی زمین برای خدمت به خلق باشند.

آسیه همسر فرعون: الگوی مبارزه و شهادت‌طلبی در عرصه اعتقادی:

آسیه همسر فرعون و ملکه مصر بود. او در قصر فرعون به سر می‌برد و از انواع امکانات مادی و رفاهی برخوردار بود. آسیه همسر پادشاهی مستبد و خودخواه آن مملکت باستانی بود که ظلم و بیدادگری او در تاریخ بشر ضرب‌المثل است. فرعون نیز همچون نمرود هم خود دعوی خدایی داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ملت و مروج بت‌پرستی قوم بود. فرعون از کم رشدی و فرمایگی قوم، سوء استفاده می‌کرد و کارش به جایی رسیده بود که خود را «خدای خدایان» می‌نامید. (36) ولی همسر او آسیه زنی بودکه در هاله‌ای از نجابت، لیاقت و پاکی قرار داشت. رشد شخصیت و توجه به وظیفه انسانی و ایمانی او کار را به جایی رساند که کاخ‌نشین بهشت شده و در ردیف بهترین زنان عالم قرار گیرد. ایمان آوردن او به حضرت موسی علیه‌السلام بزرگترین ضربه به دستگاه فرعون بود، چرا که او نزدیکترین فرد به فرعون بود. فرعون برای انصراف او از این تصمیم به هر وسیله ممکن ـ تهدید و تطمیع ـ متوسل شد ولی جز مقاومت از او چیزی ندید و بدین وسیله توانست شرایط حاکم بر نظام حکومتی آن روز را در هم بریزد. (37)

1- آسیه مشتاق هدایت فرعون:

وقتی موسی علیه‌السلام به اصرار آسیه در دربار مصر ماندگار شد و تحت مراقبت شخصی ملکه و مهرو محبت او قرار گرفت و بزرگ شد و به مقام نبوت
رسید، آسیه به او گروید و از او به شدت حمایت کرد ولی ایمانش را از فرعون پنهان می‌داشت و تلاش می‌کردکه فرعون را با دین موسی و با حقیقت آفرینش و آیین یکتاپرستی بطور غیر مستقیم آشنا سازد. چرا که فرعون در برابر وی تأثیرپذیری داشت و بیشتر مواقع با او مشورت می‌کرد. در هر حال این تلاش آسیه به جایی نرسید، هر چند کوشش او یک شیوه تبلیغی و تربیتی ظریف را در بر داشت. وقتی موسی (ع) بارها و بارها تلاش کرد که فرعون را به یکتاپرستی فرا خواند و فرعون دعوت او را نمی‌پذیرت، آسیه به شدت از این برخورد رنج می‌برد و تلاش می‌کرد که او را به دین موسی علیه‌السلام جذب کند. این زن سمبل انسانیت، الگوی شرافت و نمادی از یک موحد خالص و خداجو است. او در خانه‌ای به یاد توحید و یگانگی بود که نه تنها در آن یادی از خدای یکتا نبود بلکه صاحب آن خانه دشمن این یکتاپرستی بود در مقام ستیزه‌گری با آن بود. (38)

2- همسر فرعون، اسوه مومنان:

وقتی جریان رود نیل موسی علیه‌السلام را به مقر دشمنانش می‌رساند و آنها قصد ذبح او را می‌کنند، در میان آنان زنی یافت می‌شود که با تیزبینی و شامه‌ای قوی او را از چنگال آن دژخیمان نجات می‌دهد و مانع قتل او می‌شود. فرعون در تردید است که آیا این همان کودکی است که منجمان دربارش گزارش داده‌اند یا نه؟ آسیه او را از تردید بیرون می‌آورد و به او اطمینان می‌دهد که کودکی که دست پرورده خودشان باشد، هرگز آنگونه تربیت نمی‌شود، بلکه برعکس فرزندی می‌شود که نور دیده آنها شده و سبب افتخار و خرسندی آنان می‌شود.
همسر فرعون بدون اینکه تحت هدایت پیامبری از پیامبران الهی قرار گیرد، با هدایت فطری خویش نهایت خلوص را به نمایش می‌گذارد و شخصیتی از خویش ترسیم می‌کند که او را به صورت اسوه و الگوی مومنان در می‌آورد، ارزش نقشی که این بانو در بنیاد نهادن نهضت موسی با نجات دادن او داشت، بسیار است. همچنین اهمیت و ارزش نقش این بانو در دنبال کردن نهضت موسی، بیشتر معلوم می‌گردد. نهضتی که مسیر اجتماع را دگرگون ساخت، اجتماعی که قر
تاریخ : 19 / 12 / 1392
بازدید : 593
نویسنده : sharef zadeh

 سیمای موعود در شعر مهدوی

 






 
اگر چه مهدی موعود(عج)، در شعر انتظار امام است و منزلتی الهی و پیامبر گونه دارد؛ اما وجود آسمانی و مبارک آن حضرت، در برج عاج تخیّلات شاعر باقی نمی ماند، و تصویری که شاعر از موعود ارایه می دهد، تصویری اسطوره ای و دور از دسترس نیست.
او برای این که بتواند ما را هدایت کند، به ما نزدیک شده و روی زمین است؛ تا آن جا که شاعر حضور او را در همه جا احساس می کند. آن چنان که در روایات اسلامی آمده است، او خود نیز منتظر فرج است و بیشتر از یاران و دوستداران خود، به آنها مشتاق است. این نگاهِ تازه به موعود، یکی از وجوه تمایز و برجسته ی شعر انتظار پس از انقلاب، با ادوار قبل از آن است.
این نگرش تازه همراه با صمیمیت زبان و ارتباط ملموس شاعر با موعود (عج)، باعث شده که شعر انتظار پس از پیروزی انقلاب، شعری دلنشین باشد.
در دسته های سینه زنی هر سال
این عابر غریبِ سیه پوش
این سوگوار- بیرق خونین به دوش کیست؟
این مرد بی قرار که در جانش
چیزی شبیه شعله ی داغی هست
بانگ حزین و نوحه گر اوست
هرجا که خیمه ای و چراغی هست!
امسال هم
او آمد و پراکند
در دسته های سینه زنی بوی سیب را!
اما کسی ندانست،
این سوگوار کیست
این عابر غریب...؟!(1)
در شعر فوق، شاعر از حضور امام زمان(عج) در دسته های سینه زنی صحبت می کند، و این نگرش شاعر ناظر به این نکته است که امام عصر(عج) هماره در بین مردم حضور دارد و ناظر بر اعمال آنان است؛ و این همان دقیقه ای است که در بسیاری از روایات و احادیث اسلامی ذکر شده است.
نکته ی دیگری که شاعر در لابه لای شعر به مخاطب می گوید این است که: ظهور و غیبت امام عصر(عج)، در ادامه ی قیام معصومین ماست، و حرکت در راستای حرکت معصومین و ائمه ی اطهار(ع)، حرکت به سمت موعود می باشد.
دست تو باز می کند پنجره های بسته را
هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه ی قدیمی غبار غم نشسته را
پنجره بی قرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو، لاله ی دسته دسته را!
شب به سحر رسانده ام، دیده به در نشانده ام
چشم به راه مانده ام، جمعه ی عهد بسته را
این دل صاف کم کمک، شده ست سطحی از ترک
آه شکسته تر مخواه آینه ی شکسته را (2)
تصویر شاعر از موعود(عج)، تصویری ملموس است؛ او کسی است که پنجره های غمگین و بسته را باز می کند و مردم را به امید و نور میهمان می کند و در کوچه و خیابان به رهگذران خسته سلام می کند.
از طرفی شاعر مشتاقانه و بی قرار، دل به آن جمعه ی موعود سپرده که موعود(عج) بیاید، و با نور خود جهان را به روشنایی فراخواند.
شاعر تنها آدمیان را منتظر او نمی داند، بلکه همه ی اجزای هستی و سراسر کاینات را، منتظر او می بیند.
شعر دیگری در قالب غزل، با صمیمیت فضای یاد شده:
چراغ خانه را روشن کنید، آواز بگذارید
کسی باید بیاید لای در را باز بگذارید
بیفشانید آبی در حیاط و یادتان باشد
که در بالای مجلس چار بالشِ ناز بگذارید
بجنبید و بیندازید نُقلی در دهان غم
به پاخیزید و در دستان شادی ساز بگذارید
اَلا پرهای تمرین کرده، دور از او رسیدن را!
از این جا تا رسیدن گاهِ او پرواز بگذارید
بیاید، بیشتر گل می دهد بیش انتظاران را
اگر دل کنده اید از این صبوری، باز بگذارید!(3)
تصویر حضور موعود در شعر فوق همانند فرا رسیدن میهمان عزیزی است که عدّه ای او را انتظار می کشند و برآنند تا پیش از آمدن او همه چیز را فراهم کنند و منتظران، همگی از آمدن او شاد و بی قرارند. این گونه است که تصویر امام عصر(عج)، تصویری ملموس و عینی است.
شاعر به طور ضمنی می گوید که برای استقبال از کسی چون امام عصر(عج) نباید دست روی دست گذاشت، باید چراغ خانه را روشن کرد، حتی موسیقی پخش کرد و لای در را باز گذاشت، حیاط خانه را آب و جارو زد و... این ها همه به این اشاره دارد که انتظار نه تنها مفهومی راکد نیست، که پویایی و حرکت جزء لاینفک ذات آن می باشد. پس ما به عنوان منتظر، باید تلاش کنیم تا در تمامی ابعاد زندگی خویش، منتظر باشیم.
ای مهربان، که نام تو را یار گفته اند
چشم تو را فروغ شب تار گفته اند
از دست های سبز تو اعجاز چیده اند
از گام های سبز تو بسیار گفته اند
ما با در و دریچه و روزن، غریبه ایم
با ما سخن همیشه ز دیوار گفته اند
وا کن ز نور، پنجره ای روبه روی ما
کز ابرهای تیره به تکرار گفته اند
برخیز و پرده برکش از آن روی، تا که ما
باور کنیم آن چه ز دیدار گفته اند (4)
در شعر فوق، سیمایی از امام عصر(عج) ارایه شده است که در بسیاری از سروده های شاعران در موضوع انتظار امام عصر(عج) حضور دارد.
امام عصر(عج) کسی است که چهره ی مبارکش پنهان است و همگان در حسرت دیدار اویند. آمدن او پایان غم ها و تاریکی هاست، و اوست که اگر نمایان شود نور رحمتش چون خورشیدی نصیب همگان می شود.
در شعر مذکور نیز چنین تصویری از امام عصر(عج)، ارایه شده است؛ تصویری کلّی، که در نوع خود در میان شاعران نسل جوان بسامد بالایی دارد.

انتظار و فراق

آن چه در موضوع انتظار و امام عصر(عج) واضح و روشن است، غیبت امام زمان(عج) است. همین فراق و دوری از آن حضرت، دستمایه ی شعری تعداد کثیری از شاعران قرار گرفته و این دو مؤلفه، خود را به صُور متفاوتی در آثار آنان بروز داده است:
بی تو دلگیر است، دلگیر است عصر جمعه ها
بوی نرگس می دهد پس کوچه های شهر ما
از کلاس عمرمان یک جمعه ی دیگر گذشت
باز غیبت خورد پای اسم زیبای شما!
تندبادی می وزد ای کاش بیرون‌آورد
از میان آسمان خورشیدِ پشت ابر را
از عدالت جز علی، چیزی نمی آرم به یاد
از علی هم جز شما، چیزی نمی ماند به جا!
با حضور نازنینت چشم ها را خیره کن
سفره های خالی از نان مانده را دریاب، تا
نقش بندد باز ایمان روی بوم زندگی
پر بگیرد سایه هامان تا بلندای خدا (5)
شاعر در سه بیت آغازین شعر، از آمدن جمعه ها و نیامدن موعود(عج) صحبت می کند در بیت دوم به زیبایی، غیبت امام زمان(عج) را به تصویر کشیده است.
از بیت سوم به بعد شاعر از عدالت علی(ع) و سفره های خالی از نان مردم، صحبت می کند. شاعر سعی کرده شعر انتظار را با مسایل اجتماعی درهم آمیزد ولی در مواردی چندان موفق نبوده است و صرفاً به آوردن همان تک بیت قناعت کرده است.
آن قدر گم شدی
تا چون درخت
هر که صدایش
سبز و بلند بود
خاموش و ناپدید شد!
از بس نیامدی
تا «انتظار»
در چشم های من،
در گیسوان هرچه به جز تو
سپید شد!(6)
در این شعر نیز شاعر انتظار و فراق امام عصر(عج) را بیان کرده است. او اشاره ای غیرمستقیم و تلمیح وار به انتظار حضرت یعقوب(ع)، در فراق فرزندش یوسف(ع) دارد؛ که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است:
«وَ قال یا اَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ اَبْیَضَّت عَیْناهُ مِنَ الحُزنِ...»(7)
«گفت وا اسفا بر فراق یوسف عزیزم، و از گریه و غم چشمانش «در انتظار یوسف» سفید شد.»
در شعر فوق شاعر یعقوب وار منتظر موعود است، آن چنان که چشم ها و گیسوانش سپید شده است.
دل به داغ بی کسی دچار شد، نیامدی
چشم ماه و آفتاب تار شد، نیامدی
ای بلندتر ز کاش و دورتر ز کاشکی!
روزهای رفته بی شمار شد، نیامدی
سنگ های سرزمین من، در انتظار تو
زیر سُمِّ اسب ها غبار شد، نیامدی
عمر انتظار ما، حکایت ظهور تو
قصه ی بلند روزگار شد، نیامدی (8)
تعداد زیادی از شاعران از منظر فراق و هجران امام عصر(عج) به سرودن پرداخته اند و اشعار بسیاری با این فضا در شعر مهدوی حضور دارد. هر چند نمی توان این منظر از شعر مهدوی را انکار کرد، اما نباید شاعران از شعرِ «انتظار» به همین گونه بسنده کنند؛ زیرا فرهنگ انتظار باید در حدّ و اندازه ی خود مطرح شود؛ چنان که می توان اهمیت این موضوع را در احادیث و روایات اسلامی پیگیری کرد.
با این همه و به رغم حضور غم فراق امام عصر(عج) و امید به ظهور موعود، تنها پناه شاعر آن است که دلخوش و سرمست از آن، روزگار را سپری می کند، و چشم بر راه آن سپیده ی راستین است.
فروغ بخشِ شب انتظار، آمدنی ست
رفیق، آمدنی؛ غمگسار، آمدنی ست
به خاکِ کوچه ی دیدار، آب می پاشند
بخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی ست
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد
مترس از شب یلدا، بهار آمدنی ست
صدای شیهه ی رخش ظهور می آید
خبر دهید به یاران، سوار آمدنی ست
بس است هرچه پلنگان به ماه خیره شدند
یگانه فاتح این کوهسار، آمدنی ست (9)

شعر انتظار و مسایل اجتماعی

با توجه به تعریف واقعی انتظار در مبانی نظری تشیّع می توان گفت که شعر انتظار، شعر تسلیم و سازش و پذیرفتن نیست؛ چون نفس انتظار، از تغییر وحرکت به سوی کمال و سعادت، تشکیل شده و مهم ترین فلسفه ی وجودی شعر انتظار، اعتقاد به تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب است، و از همین منظر است که شعر انتظار، با اجتماع و مسایل «اجتماعی- سیاسی» پیوند خورده است.
شاعرِ منتظر از وضع موجود ناراضی است و در پی رسیدن به افق بی کران موعود است. شعر انتظار با دردها و زخم های جامعه گره خورده است و به این شکل است که می بینیم این موضوع شعری، بستری مناسب برای طرح مسایل «اجتماعی- انتقادی»، فراهم آورده است.
سالیانی است
که دلم در بیعت توست!
و دیدگان غمناکم
در انتظار تو
شب را به روز پیوند می زند!
اگر خاک
بقای خویش را
به یقین تو دخیل می بندد
چندان عجیب نیست؛
که بر لب، کلام رسولان داری!
و صدر عشق را به ترجیع، زمزمه می کنی!
بی تو ابرهای سترون
دل را در حسرت شکفتن
در حسرت سبز ماندن
به گریه نشاندند!
بی تو دریا را به جرم خروش، تازیانه زدند!
و کوه را
به گناه ایستادن
به گلوله بستند!
بی تو قناری های عاشق را
بر نطعی خارینه سر بریدند!
بی تو زمین به کسالت تن داد
و آسمان به اسارتِ رخوت!
اما دل های ما
هیچ گاه تسلیم نشد!
و دست هایمان، تا قله ای بر پیشانی آسمان
بالا رفت!
و دعای فرج خواندیم
و نماز را با شمشیر قامت بستیم!(10)
در این شعر، شاعر ابتدا از انتظار و شُکوه آن برای خود صحبت کرده و در ادامه ی شعر، وضعیت اجتماع بشری را به تصویر کشیده است؛ اجتماعی که در آن ظالمان، انسان های آزاده را به گلوله می بندند و زمین، تسلیم رخوت و سستی شده است.
در این شعر «دریا»، «کوه» و «قناری های عاشق»، نمادهایی از انسان های آگاه، حق طلب و حقیقت جو است.
در ادامه ی شعر، شاعر تأکید می کند که ما اهل تسلیم نیستیم و به امید ظهور تو نمازهایمان را با شمشیر قامت بسته ایم. و این همان انتظار است که مخالف هرگونه تسلیم و بندگی است.
بس است هرچه نگفتیم از این که بیداد است
که شعر فرصت خوبی برای فریاد است
تمام مردم این جا بهانه می گیرند
دلیل خفّتشان را زمانه می گیرند
برای ظلم به مردم دلیل می آرند
تبر به دوش، نشان از خلیل می آرند
پیمبران دروغین قرن ها پیش اند
پر از ریا و فریبند و باز درویش اند
خدا، میان زمین و هوا رها شده است
زمین به فاجعه ی کفر مبتلا شده است
جهانمان پر ظلم است و غرق بیداد است
چرا نیامده ای، اتفاقی افتاده است؟
چقدر قصر بسازند و پادشاه شوند؟
چقدر مردم غم دیده بی پناه شوند؟
زمین برای فساد‌ آشیانه ی خوبی ست
همین برای ظهورت بهانه ی خوبی ست!(11)
در شعر فوق، اعتراض به وضع موجود، مبنا و شالوده ی اصلی شعر است.
از دیدگاه شاعر، وضعیت موجود سرشار از تاریکی و ظلم است. ظالمان با توجه به قدرت خود برای ظلم و ستم بیش تر دلیل و سند می آورند، و مظلومان برای حال غمگین خود، هیچ تلاشی نمی کنند، و تقصیر آن را به دوش زمانه و تقدیر می اندازند. ریا، فریب و دروغ، زمین را پُر کرده و شعر فرصتی برای فریادهای شاعر است.
آن چه مشخص است این است که شعر فوق، یک لایه اش فریاد و گلایه است، و لایه ی دیگرش برهنه و عریان ساختن وضعیت موجود.
در بیت هفتم، شاعر به فاصله ی طبقاتی و تضاد میان طبقات ثروتمند و فقیر اشاره می کند که امروزه مشکل بسیاری از جوامع و به نوعی ساختار جهانی است.
شاعر با ارایه ی وضعیت موجود جامعه، موقعیت را برای ظهور آن حضرت آماده می بیند.
و سرانجام این که، مقوله ی انتظار و مهدویت که یکی از عناصر اصلی و پویای فرهنگ تشیع است، نیاز به درک عمیق و مطالعه ی علمی و فلسفی دارد، و این را می طلبد که شاعرانِ شعر انتظار، از برخوردهای سطحی و عوامانه با این موضوع بپرهیزند و با آشنایی عمیق با این مقوله ی ارزشمند، و درک صحیح وضعیت موجود، به سراغ شعر انتظار بروند؛ تا شعر انتظار به عنوان یکی از پویاترین حوزه های شعر آیینی، درگیر سطحی شدن و شعاری شدن نشود.
از طرفی از پیش کسوتان انتظار می رود که عوامل پویای شعر انتظار را فراهم کنند و با جهت دهی و الگوسازی، شعر انتظار را در مسیری درست هدایت نمایند.
با توجه به این که شالوده ی اصلی شعر انتظار، عدالت خواهی، برادری و برابری است، این شعر ظرفیت و توانایی این را دارد که به راحتی جهانی شود، و از آنجا که ظهور مهدی موعود(عج) خاصّ منطقه و کشور خاصی نیست، و تمام جهان را دربر می گیرد، مطرح شدن شعر انتظار در سطح جهانی می تواند مقدمه ای باشد برای آشنایی آگاهان و اهل حق با مهدی موعود(عج) و تزریق خون عدالت خواهی و ظلم ستیزی در رگ های بشر امروز، که از ظلم و نابرابری و فقر رنج می برد.
با توجه به این که آخرین مبحث مورد بررسی ما در این مجموعه، شعر انتظار و مهدویت است، به عنوان حسن ختام، چند شعر در قالب غزل و رباعی که دارای همان ویژگی های برشمرده است، درج می نماییم:
ای سبز، تا همیشه ی افلاک ها بلند!
کی می شود به پاس تو کولاک ها بلند!
هر روز در حیاط حسینیه می شود
دستان پاک و پرعطش تاک ها بلند
در انتظار رویش فردا نشسته ایم
فردا که باز می شود ادراک ها بلند!
فردا که می شود به خدا نعره های مرگ
از شانه های وحشی ضحّاک ها بلند
احساس کرده اید که این کوه سخت چیست؟
کاهی که شد به حرمت پژواک ها بلند
روزی که می شود به یقین با تمام درد
با هر نشانه، ناله ی شکّاک ها بلند
با من بمان، بمان دلم از خاک ها گرفت
ای سبز، تا همیشه ی افلاک ها بلند!(12)
***
گل می دهم به روی بهاری که می رسد
چشمم به در، به دیدن یاری که می رسد
تکرار می شود غزل انتظار من
هر شب به نام آینه داری که می رسد
بغض هزار پنجره را اشک می شوم
در تار و پود نغمه ی تاری که می رسد
فردا تبی دوباره به خورشید می دهد
از آسمان تیره شراری که می رسد
روشن از آیه های خدا می شود زمین
در برق ذوالفقار سواری که می رسد (13)
***
من از قبیله ی شبم، ولی تو روشنی تبار
ببین، چه ساده روز را نشسته ام به انتظار
چه فصل سرد و ساکتی، پناه بر تو ای بزرگ
چرا نمی رسم به تو، چرا نمی شود بهار؟
غمت به روی شانه ام دوباره گریه می کند
بیا تو تسلیت بگو به شانه های داغدار!
از این سکوت خسته م بیا صدا بزن مرا
و مرهمی به روی زخم های کهنه ام گذار
به آسمان نمی رسم، به حجم سبز خانه ات
دلم در انتظار تو، تو بر ستاره ها سوار (14)
***
ای سرمه کِش چشمِ تر بچه پری ها!
تا چند بخوانیم تو را در سحری ها؟
تا چند بخوانیم که از رقص نمانند
بی صف شدگان، خون جگران، دور و بری ها
هِی روز شمردیم، شمردیم به انگشت
بی شکوه در این بی کسی و دربه دری ها
گفتیم نمازی به مراد تو بخوانیم
مابین عشا معرکه ی جلوه گری ها
زیباست که در موسم انگور بیایی
ما را بدهی باده ای از خون جگری ها
تاول زده غضروف دو زانوی صبورم
در هروله ی تازه به دنبال پری ها
آوازه اش افتاده به این شهر می آیی
دیدند تو را مردم صحرا- کَپَری ها
باشد تو بیایی نفسی تازه بگیریم
تا باد چنین باد، از این خوش خبری ها!(15)
***
مثل رودها جاری، مثل کهکشان روشن
نام او که می آید، می شود زبان روشن
نام او که چون گل ها، در بهارها جاری ست
نام او که از عطرش دست باغبان روشن
گرچه در زمین امروز جز غم و تباهی نیست
گرچه هیچ خورشیدی نیست در جهان روشن
گرچه زندگی را مرگ، جرعه جرعه می نوشد
پشت خواب ما تا صبح، چشم کرکسان روشن
گرچه که پدر دستش پیر و خسته و خالی ست
گرچه در دل مادر آتشی نهان روشن
او می آید و فردا دور از این سیاهی ها
روزهای ما همچون روز دیگران روشن!
او اگر بیاید نیست نابرابری دیگر
آه می شود آن روز، سهم عشق و نان روشن!(16)
***
ای جانِ جانِ جانِ جهان های مختلف!
ایمان عاشقانه ی جان های مختلف!
روح سلام در تن هستی که زنده ای
همواره در نسوج زبان های مختلف
رؤیای دلنواز صدف های ساحلی
دریای مهربان کران های مختلف
تنها به آبروی تو آرام مانده است
آتش فشانیِ فوران های مختلف
ما، مانده ایم چون رمه هایی رها شده
در گرگ و میش ذهنِ شبان های مختلف
دارد یقین چوبیِ مان، تیغ می خورد
در آتش هجوم گَمان های مختلف
آقا! درآ به عرصه ی هیجای روزگار
ما را بگیر از هیجان های مختلف (17)
***
مضامین طراوت ذوق باران، روح شورانگیز دریایی
زلال آواز، مثل خاطرات چشمه در شعرم شکوفایی
نگاهم روبه رو شد با نگاهت، اتفاق افتاد وسعت یافت
شبیه بی نهایت در شروع شرقی آیینه پیدایی
در انبوه نگاهت ناگهان گم کرده ام شیداترین خود را
شکوه روشن عشق! ای که خود گم کرده ی دل های شیدایی
شبی مثل فرودت در غزل، در ساکنان شوق نازل شو
که ای وحی مجسم، نور جاری، قبله ی اشراق دل هایی!
پگاهی در طلوعی تازه، دنیا را پر از شوق شکفتن کن!
یقینم می تپد در سینه، ای قرآن زهرایی که می آیی
نشسته طفل اشکم در مسیرت تا غزل بر شانه برگردی
گره از بغض های خسته، از آینده های بسته بگشایی!(18)
***
میوه ی حادثه روزی به ثمر می آید
جدِّ شمشیر به دستم ز سفر می آید
گوشه ی خلوت محراب ز تب می لرزد
و دعای شب جمعه به ثمر می آید
کسی از سمتِ خدا می گذرد تیغ به کف
دست بر قبضه ی شمشیر دو سر می آید
می رسد صاعقه وار اسب سپیدی از راه
یال برهم زده، از سمت خطر می آید
می شود آتش اعجاز، بلند از افلاک
و غزل جوشی احساس به سر می آید
خواب دیدم همه ی پنجره ها باز شده
غزل منتظرم از پسِ در می آید (19)
***
هر صبح با سلام تو بیدار می شویم
از آفتاب چشم تو سرشار می شویم
در چشم های آبی ات تا افق وسیع
یک آسمان ستاره ی سیّار می شویم
یک آسمان ستاره و یک کهشان شهاب
بر روی شانه های شب آوار می شویم
چندین هزار پنجره لبخند می زند
تا روبه روی فاجعه دیوار می شویم
روزی هزار مرتبه تا مرگ می رویم
روزی هزار مرتبه تکرار می شویم
فردا دوباره صبح می آید از این مسیر
چشم انتظار لحظه ی دیدار می شویم (20)
***
آینده به نام تو رقم خواهد خورد
بر باورمان جمعه قسم خواهد خورد
روزی که بهار با تو آغاز می شود
نوروز تصنّعی به هم خواهد خورد (21)
***
کاش این دل مرده را خدا جان می داد
آشفتگی ام را سر و سامان می داد
ای کاش سوار عشق در عرصه ی دل
می آمد و فاتحانه جولان می داد (22)
***
اگر آن سروقامت رو نماید
درِ باغ خدا را می گشاید
تنم را فرش کردم تا بتازد
دلم را نذر کردم تا بیاید!(23)
***
ای صاحب عقل و عشق دیوانه ی تو
حیرانِ تو آشنا و بیگانه ی تو
دیدار تو را همه نشانی دادند
ای در همه جا، کجاست پس خانه تو؟

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 193
بازدید دیروز : 283
بازدید هفته : 476
بازدید ماه : 15467
بازدید کل : 1334072
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


RSS

Powered By
loxblog.Com