مجله زنان امروز .اگر در پایان هر ماه دخل و خرجتان با هم جور نیست و قسط ها و هزینه های زیادی دارید که پولی برای پرداخت آنها ندارید، اما در اتاق خواب و هال خانه تان از شدت وفور اشیا و کالاهای متنوع جای سوزن انداختن نیست، احتمالا به بیماری «اعتیاد به خرید» مبتلا هستید. توجه به خرید افراطی از دهه 70 میلادی از نظر روان شناسان و جامعه شناسان بیماری تشخیص داده شد.
در آن زمان عمل روان شناسی دریافت که خرید افراطی ممکناست واکنشی روانی که خلاهای مهمی در زندگی باشد، هرچند جنس این خلاها طوری باشد که در ظاهر به نظر برسد خرید اعتیادگونه در پرکردن آنها تاثیری ندارد. به هرحال، فارغ از جنبه های نشانه شناختی و روانکاوانه، به طور معمول کسانی که اعتیاد به خرید دارند معمولا کمدها و خانه هایشان پر از لباس ها و وسایل غیرضروری است که اکثرا بیش از یک بار استفاده نشده اند. اگرچه خرید در ایام خاص یا برای مهمانی کاملا طبیعی است اما معمولا کسانی که اعتیاد به خرید دارند سراغ خریدن کفش و پوشاک لوکس می روند و وقتی به مهمانی دعوت می شوند باز هم احساس می کنند سر و وضع مناسبی ندارند.
در این میزگرد سعی شده نگاهی درمان شناسانه برای این حالت ذهنی تبیین شود و البته «بیماری» نامیدن این رفتارنیز مورد بحث قرار گیرد. دکتر مژگان نیکنام، روان شناس بالینی و خانواده درمانگر، و فهیمه کاشی زاده، مشاور و رفتارشناس، هر دو روی این موضوع به تفصیل کار کرده و مراجعان متعددی را که به این عارضه مبتلا بوده اند ملاقات و درمان کرده اند. خلاصه این میزگرد را می خوانید:
افراط در خرید فرار از مشکلات است یا نوعی مصرف گرایی و تجمل گرایی؟
کاشی زاده: شما دو موضوع را مطرح کردید که نمی توان گفت از هم جدا هستند. بخش اجتماعی آن مصرف گرایی است و بخش فردی آن رفتاری است که یک سیستم دفاعی آن را ایجاد می کند، یعنی فرد به دلیل فشارهای عصبی که به سن هم مربوط نیست نمی تواند ابراز وجود کافی داشته باشد و اعتماد به نفس پیدا نمی کند. او زمانیکه استرس دارد برای ابراز وجود بلافاصله از لحاظ فردی به سیستمی پناه می برد که هم موضوع را برای چند ساعتی فراموش کند و هم درواقع برای خودش جایزه بخرد و خودش را به نوعی نوازش کند.
یعنی کارگرد ناخودآگاه؟
کاشی زاده: بله. اما پس از مدتی به عادت تبدیل می شود که مخرب است. چون این عملکرد در زمان شروع ریشه عصبی داشته است و فرد تفکر منطقی روی آن ندارد، یعنی به نوعی در زمان عصبیت مانند اسباب بازی به آن پناه می برد. زمانی خرید به اعتیاد وسواسی بدل می شود که تفکر در آن نیست و فرد به خودش حس خوبی ندارد. اما قبل از خرید افراطی فرد حس می کند کار اشتباهی کرده یا اینکه اتفاق بدی افتاده که ممکن است او در آن مقصر باشد. بنابراین به کاری پناه می برد که آن را جبران کند و آن موضوع را فراموش کند.
این جنبه فردی اعتیاد به خرید است. از جنبه اجتماعی، خرید افراطی درواقع به مصرف گرایی تبدیل می شود که البته من نمی خواهم بگویم این حالت فقط در مصرف گرایی ریشه دارد. امروز از طریق اینترنت، رسانه ها و ارتباطات بین المللی با پدیده چندفرهنگی مواجه هستیم. فرد در مواجهه با تبلیغات کالاها جایگاه هویتی جدیدی را متناسب با مصرف آن کالا به خودش می گیرد. جنس این مصرف ممکن است اتومبیل یا خانه باشد.
فرد این کالاها و وسایل را از دور می بیند و تصور می کند اگر آنها را داشته باشد به همان آدم در آن محیط تبدیل می شود. او سعی می کند به صورت مجازی آن شرایط را برای خودش ایجادکند. البته مصرف گرایی در کشوری که تولیدی در آن وجود ندارد بیشتر است. در این حالت همه رسانه ها فرد را به خریدن همه چیز از گوشی موبایل گرفته تا اتومبیل و وسایل خانه ترغیب می کنند.
و البته سطح اقتصادی خانواده در این موضوع نقش دارد. یعنی معمولا این مصرف گرای در میان طبقه اقتصادی خاصی بیشتر رخ می دهد.
کاشی زاده: بله. معمولا می بینید خانواده یا افرادی که قدرت مالی شان کمتر است تشریفات بیشتری دارند. اما کسی که سرمایه دارد برای سرمایه اش برنامه ریزی می کند و سعی می کند ارزش افزوده ایجاد کند.
برای همین افرادی که سرمایه کلانی در اختیار ندارند در زمان حال زندگی می کنند و سریع خرید می کنند؟
کاشی زاده: بله. اعضای این طبقه اقتصادی با سرعت بیشتری دچار مصرف گرایی می شوند. این حالت برای آنها مثل این می ماند که فرد خواب می بیند و همه چیز برایش در حالتی رویایی پیش می رود، چون این موقعیت جدید را نمی شناسد. جنبه دیگر مسئله این است که فرد می بیند جامعه و محیط برایش قُلکی باقی نگذاشته است.
یعنی موقعیتی برای تولید و به جریان انداختن سرمایهای کم وجود ندارد یا موانعی بر سر راه آن وجود دارد و اگر سرمایه بخواهد به تولید بپردزاد عملا هدر می رود چون معلوم نیست این سرمایه را چکار باید کرد. حال آنکه در کشورهای دیگر سرمایه ناخودآگاه جذب تولید می شود تا خرید مصرفی.
منظورتان کشورهای اروپایی است؟
کاشی زاده: نه لزوما. همین کشورهای چین و هند را ببینید؛ اینها در زمینه هدایت سرمایه ها خیلی خوب عمل کرده اند. در این کشورها اگر سرمایه ای وجود داشته باشد تولیدی هم وجود دارد که سرمایه را به سمت خود می کشد. صحبت های من از حوزه روان شناسی خارج شده است اما به هر حال توجه داشته باشید که مشکلات فرد ریشه در جامعه دارد و ارتباط تنگاتنگی بین سازوکارهای جامعه و وضعیت روحی فرد وجود دارد. در کشورهایی که نام بردم فرد این طور آموزش می بیند و تربیت می شود که برای سرمایه اش برنامه داشته باشد.
یعنی به نظر شما، به علت نبود زمینه برای تولید، ما ملاک های اولویت بندی در خریدهای خود را از دست داده ایم؟
کاشی زاده: بله. شما اگر به 50 سال قبل برگردید، می بینید در کشور ما وضع این طور نبود. این همه امکانات خرید و این همه راحتی نبود و باید برای به دست آوردن آنها تلاش می کردید. سرمایه کنترل و مدیریت می شد و افراد هیچ وقت سرمایه های بزرگ را هدر نمی دادند، چون اصطلاحا می گفتند ابتدا خانه و لوازم سنگینت را بخر! اما الان از آخر به جلو می رویم. الان می بینیم فردی مرسدس بنز سوار شده اما مستاجر است و ماشینش را هم قسطی خریده یا گوشی موبایلش را هم قسطی خریده است.
برگردیم به دلایل روانی این سبک زندگی. همه می دانیم این سبک در میان تازه به دوران رسیده ها رواج دارد اما ظاهرا به نظر شما کستردگی این نوع مصرف حوزه وسیع تری را شامل می شود....
کاشی زاده: بله. ببینید، برخی افراد مصرف و استفاده بهینه نمی کنند بلکه فقط می خرند تا فلان مارک معروف را داشته باشند. این همان فاصله با خود ایده آل یا خود واقعی است. یعنی فرد نقابی می زند برای اینکه دردها و ناتوانی هایش را پشت آن پنهان کند. گاهی همان طور که شما می گویید تازه به دوران رسیده ها هم چنین کارهایی می کنند که بر اثر آن طبقات اجتماعی به هم می ریزد. تفاوت ها زیاد می شود و حال مردم و جوانان بد می شود.
چون وقتی فرد خودش را با هم ردیف هایش مقایسه می کند، می بیند که مثلا پسربچه سوم دبستان لپ تاپ آخرین مدل دارد- در حالی که هنوز مصرف این کالا برای او زود است- ولی او از خرید یک کامپیوتر دست دوم هم ناتوان است. وقتی آن کودک سوم دبستانی الان چنین کالاهایی در اختیار دارد، اگر پزشک و مهندس شود چه چیزی می خواهد داشته باشد؟ اصلا چه چیزی او را قانع می کند؟
خانم دکتر نیکنام، خرید زیاد می تواند به وسواس و بیماری منجر شود؟
دکتر نیکنام: ببینید، خرید کردن یک بحث عمومی است و بخشی از آن بهنجار است. فرد برای تامین مایحتاج و نیازهای زیستی و طبیعی ای که دارد خرید می کند اما اگر در خرید افراط کند، در حالی که نیازی به آن ندارد یا بیش از حد به دنبال تنوع باشد، اختلال و خرید افراطی پدید می آید که علل مختلفی دارد. اول اینکه ممکن است این رفتار ریشه در الگوهای اجتماعی داشته باشد، یعنی در مُد و مصرف گرایی؛ مدام یک مد جدید می آید و فرد در تجمل می افتد و اسیر آن می شود. چون دوست دارد روز به روز خانه یا خودش را عوض کند تا به هنرپیشه ها و خواننده ها نزدیک شود. ما این الگوهای تربیتی را از مادر، پدر و اطرافیانمان می گیریم.
اما یک سری عوامل دیگر هم وجود دارند که جزء اختلالات هستند و عامل ایجاد اعتیاد و وسواس به خرید می شوند. البته اعتیاد به خرید با وسواس خرید فرقد دارد. اعتیاد به خرید عادت بیش از حد است. مانند هر نوع اعتیاد دیگر. به رغم اینکه می خواهیم آن را ترک کنیم اما باز هم دوست داریم خرید کنیم و به سراغش می رویم و بیش از حد می خریم.
این حالت که چیزهایی را می خریم و بعد از خرید پشیمان می شویم که حالا آنها را چکار کنیم و اگر لباس باشد از خودمان می پرسیم که آن را کجا بپوشیم، اعتیاد است؟
دکتر نیکنام: این وسواس است. افکار وسواسی یعنی فکر و راجعه شما را درگیر می کند ه دائم بخرید. شما لباسی را در ویترین یک مغازه می یینید و با خودتان کلنجار می روید که آن را بخرید. بعد می خرید و چون گران است پشیمان می شوید. این اختلال، وسواس است که معمولا افکار راجعه دارد. یعنی افکاری که مرتبا تکرار می شود. فرد خودش از این کار ناراحت است اما باز هم آن را انجام می دهد و آن قدر خرید می کند تا به آرامش برسد، بعد دوباره از این کار ناراحت می شود، و دوباره و دوباره این کار را تکرار می کند.
فرد مدام فکر خرید دارد که این هم به الگوهای کلیشه هایی باز می گردد که از قدیم به ارث رسیده است. زنان در این زمینه بیشتر درگیر هستند، چون به خرید علاقه دارند. البته این مسئله در سبک زیستی ریشه دارد که سالیان سال رواج داشته است و براساس آن مردان به دنبال کار بودند و زنان به دنبال خرید.
یک عامل دیگر برای این خریدهای وسواسی، اضطراب است که وقتی زیاد می شود فرد به خرید پناه می برد تا آن را کاهش دهد. البته برای کم کردن این اضطراب ها ممکن است فرد به دنبال کارهای هیجان انگیز باشد یا مثلا به خوردن پناه ببرد و لزوما به خرید متوسل نشود. در هر حال با این نوع کارها موقتا اضطراب کاهش پیدا می کند و فرد آرام می شود، چون خریدکردن یک چیز نو برای او می آورد و مسئله زیرین ذهنی اش را که باعث اضطراب شده است در لایه های زیرین تری پنهان می کند و بر اثر آن فرد موقتا آرامش می یابد. من مراجعه کننده های زیای داشتم که می گفتند هروقت حالشان بد می شود می دانند که باید یک چیزی بخرند. این چرخه مدام تکرار می شود.
اما زیاد خرید کردن هم می تواند اضطراب ایجاد کند، چون هزینه بردار است...
دکتر نیکنام: بله. اختلال خرید گاه حتی آن قدر زیاد می شود که فرد را ورشکسته می کند. دقیقا مانند قمار که مدام با ذهن فرد بازی می کند یک سری انتقال دهنده های زیستی و بیوشیمیایی دارد. فعالیت انتقال دهنده ها در یک نقطه آن قدر زیاد می شود که فرد بی اخیتار به خرید افراطی روی می آورد. درواقع، وسواس است که فرد را مجبور به انجام آن کار می کند. او بعدا پشیمان می شود اما دوباره آن کار را انجام می دهد. البته اینکه فرد عادت به خرید دارد و دوست دارد مصرف گرا و تجملی باشد با اینکه فرد وسواس خرید دارد از هم جدا هستند و تفکیک آنها بسیار پیچیده است.
خانم کاشی زاده، شما موردی داشتید که به دلیل این وسواس مراجعه و حس کرده باشد که به نوعی بیماری مبتلاست؟
کاشی زاده: بسیار زیاد. در میان دخترهایی که از دبیرستان بیرون آمده اند و حالا دانشجو شده اند و در مرحله قبل از ازدواج هستند این حالت زیاد رخ می دهد.
یعنی خودشان می دانند که این بیماری است؟
کاشی زاده: البته در مورد بیماری دانستن آن مشکل دارند. ببینید، در این افراد کمال طلبی وجود دارد و کمال طلبی هم معمول در افرادی پدید می آید که اعتماد به نفس پایینی دارند. آنها همیشه سعی می کنند کامل باشند و نقصی نداشته بشند. حس ها و صفت های منفی را می پوشانند، چون می خواهند وارد محیط و جامعه شوند و شغلی پیدا کنند یا شریکی برای آینده داشته باشند. من این حالت را بیشتر در میان زن ها دیده ام. برای همین هم به عنوان یک راهکار اقتصادی گفته می شود جایی سرمایه گذاری کنید که زنان مشتری آن باشند، چو زیاد خرید می کنند.
این موضوع تکانشی است؟ یعنی افراد یک دفعه و بدون منطق دنبال این کار می روند؟
کاشی زاده: این افراد تایید می خواهند. وقتی فرد عضو قشری است که باید بیشتر از بیرون تایید شود و خودش تعیین کننده نیست این کار را انجام می دهد. فرد این نیاز به تایید شدن را از سن پایین دارد اما بعدا نیز این عادت را حفظ می کند.
به نظر شما مرز بین خرید نامعقول و معقول کجاست؟
کاشی زاده: راستش حد ندارد. فرد باید روی خودش کار کند و نقص های فردی را حل کند. یعنی با خودش روراست باشد. توصیه من این است: «بی رحمانه با خودت صادق باش». این را برای خودم هم تکرار می کنم. این یعنی آنجای که حالت بد می شود از خودت فرار نکن.
اگر فرد برای بهتر شدن حالش خرید نکند، پس چکار کند؟
کاشی زاده: باید از خودش بپرسد چرا حالم بد است؟ چرا عادت های بد مخرب دارم؟ نتیجه کار من چیست؟ یک لباس می خرد که حالش خوب شود اما دوباره حالش بد می شود چون فکر می کند این لباس را بی خود خریده و پول هدر داده است. عذاب وجدان هم پیدا می کند. پس قبل از اینکه خرید کند باید فرصتی به خودش بدهد و بی رحمانه با خودش صادق باشد و مشکلش را پیدا کند. باید بداند از چه چیزی فرار می کند و چرا باز حالش بد شده است و چه عادتی را طوطی وار تکرار می کند. باید به درون خود مراجعه کند. برنامه کوتاه مدت برای خود بنویسد و بخشی را که سهم خودش است حل کند.
اما به هر حال خریدکردن ما را شاد می کند...
کاشی زاده: ما نمی گوییم که خرید کردن باید حذف شود، بلکه می گوییم باید بهینه شود و بخشی از نیازمان را جبران کند. اینکه در خرید زیاده روی کنیم تا حالمان خوب شود، درست نیست.
خانم دکتر، به نظر شما مرز خرید مقعقول و نامعقول کجاست؟
دکتر نیکنام: هرکس در سبد اقتصادی خانواده تقسیم بندی ای برای مخارج زندگی دارد. خرید در حدی که نرمال باشد و نیازها را تامین کند معقول است. به هر حال خرید یک چیز عمومی است و همه انجام می دهند اما اگر فرد بیش از حد خرید کند و مثلا سه بلوز را با هم بخرد نامعقول ست. اگر این خرید کردن ها با شرایط مالی او متناسب نباشد، دچار اختلال می شود. مرز افراطی خرید کردن و بروز اختلال آن جایی است که تمام حواس فرد به این سمت برود که کالایی را حتما بخرد.
یعنی فرد حالت اجبار برای خرید داشته باشد؟
دکتر نیکنام: بله و این خریدها با بودجه و توان مالی او همخوان نباشد. یک دخترخانم در کمدش پنجاه دست لباس دارد، درصورتی که به این همه لباس نیاز نیست. این خرید افراطی است.
کسی که این اختلال را دارد و افراطی خرید می کند چکار باید بکند؟ شما چه پیشنهادی دارید؟
دکتر نیکنام: تمام اینها ریشه دارد. درواقع، راهکارهای هیجان مدار مثل خرید افراطی برای مقابله با یک منبع آسیب رسان و استرس های درونی است. باید ریشه یابی شود و اگر عوامل اضطرابی باعث این کار م شود باید آن عوامل شناخته شوند. شاید فرد مثلا در زندگی زناشویی مشکل دارد و ناکامی های زناشویی را در خرید ارضا می کند.
یعنی چنین فردی باید به مشاور مراجعه کند؟
دکتر نیکنام: بله. این کار باید ریشه یابی شود. می دانید که هرقدر این نوع اختلالات روانی درمان نشده باقی بمانند و اضطراب ناشی از آن بیشتر شود به وسواس تبدیل می شوند. وسواس نظافت به بدن آسیب می رساند اما این نوع وسواس به اقتصاد زندگی فرد و خانواده او آسیب می رساند و اگر اختلال جدی باشد می تواند خانمان سوز شود. مسئله دیگر بُعد هویت و تصویر بدنی فرد از خودش است. معمولا افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند سعی می کنند با زیاد خرید کرن ابراز وجود کنند و هویتشان را نمایان کنند. آنها این کار را با لباس های فاخری که می پوشند انجام می دهند.
خیلی از مشکلات اجتماعی ما در همین تصویر ذهنی افراد از خودشان ریشه دارد. یعنی فرد خود را خیلی ناموزون می بیند و با لباس متفاوت مدام می خواهد ترکیب ظاهری خود را درست کند؛ با اعتماد به نفس و ارزیابی سطح پایین سعی می کند مسائل را حل کند یا کمبودهایی دارد مثلا آرزوی پولدار شدن دارد و آن را با پوشیدن لباس های گران قیمت و متنوع جبران می کند.
حتی به رغم گرانی و تورم؟
دکتر نیکنام: تورم با قدرت خرید متفاوت است. ممکن است تورم باشد اما باز فرد قدرت خرید داشته باشد. نیاز به خرید هم با خرید افراطی متفاوت است. الان بخشی از پاساژگردی ها به دلیل نیاز منطقی به خرید است.
ممکن است فرد قدرت خرید زیادی نداشته باشد اما باز هم به طور افراطی خرید کند. بنابراین داشتن قدرت خرید و وجود تورم در جامعه ربطی به خرید افراطی ندارد. فردی که مشکل داشته باشد دیگر اصلا به نداشتن و داشتن پول فکر نمی کند و گاهی ممکن است برای خریدن یک لباس طلای خود را بفروشد.
نوع کالایی که این افراد به خرید آن تمایل دارند نیز در تشخیص مشکل روانی آنها موثر است؟ چرا این افراد به کالای خاصی علاقه دارند؟
دکتر نیکنام: بله، اینها در تشخیص زمینه این کار مهم است چون کمک می کند فرد را بیشتر بشناسیم و الگوی اضطرابی او را بدانیم. یکی ممکن است لباس های زیاد بخرد تا به اعتماد به نفس و تصویر بدنی برسد. دیگری ممکن است زیورآلات تجملاتی بخرد که به الگوها و ریشه کمال گرایی باز می گردد.
خیلی از صفات شخصیتی هم به این کالاها مربوط می شود؛ فرد کمال گرا مدام احساس قدرت و برتری می کند و با اینکه پول چندانی ندارد ممکن است مثلا یک ساعت رولکس بیست میلیون تومانی بخرد. بنابراین باید عوامل را بدانیم تا درمان کنیم. مثلا خانمی که در زندگی زناشویی ناکام است معمولا سعی می کند خودش را بهتر جلوه دهد و به سمت خریدهایی می رود که در نهایت زمینه ای برای ابراز وجود داشته باشد.
به نظر شما، راهکار کلی مقابله با بروز این نوع عوارض روانی در افراد چیست؟
دکتر نیکنام: متاسفانه کشورهای توسعه یافته هم هنوز برای این مسئله راهکاری ندارند و از آنجا که دنیای تجارت جنبه رقابتی زیادی پیداکرده است، شرکت ها در تبلیغاتشان از این اختلال روانی به عنوان ابزار فروش استفاده می کنند. همین الگوهای تبلیغاتی به کشورهای ما هم که در حال توسعه هستیم منتقل می شود.
به نظر من، راهکار ما می تواند ترویج الگوی سازده زیستن باشد. کسی که نعمت ساده زیستی دارد هیچ وقت به سمت زندگی پردغدغه نمی رود. اما ساده زیستی هنر است و به نیرو و شخصیت قوی و سالم نیاز دارد. در سبک ساده زیستی، فرد به خاطر مردم چیزی را نمی خرد یا برای اینکه کالای لوکسی داشته باشد پول قرض نمی کند یا برای یک مهمانی آن قدر تلاش نمی کند که خودش را عرضه کند. فردی که تجربه ساده زیستن دارد هیچ وقت خودش را اسیر تجمل نمی کند، یعنی در جریان مُد و مصرف قرار نمی گیرد. الگوی ساده زیستی باید از کودکی آموزش داده شود.
وقتی نام ساده زیستی مطرح می شود همه به یاد قناعت و ریاضت می افتند. واقعا مرزهای این مفاهیم کجاست و چطور باید اعتماد به نفس را تقویت کرد؟ آیا راهکار فردی و اجتماعی وجود دارد تا «خود» ما وابسته به دنیای کالاها نباشد؟
دکتر نیکنام: متاسفانه ما الگوهایی کلیشه ای داریم، مثل اینکه تا درباره ساده زیستی حرف می زنیم همه می گویند حتما باید لباس ساده بپوشیم یا بر تمایلاتمان سرپوش بگذاریم. اما این طور نیست. ساده زیستی یک الگو دارد که باید حتما آموزش داده شود، مانند همه الگوهای زندگی تجملی یا مهارت های زناشویی.
الگو یعنی چیزی که سبک دارد؛ معیارهایی درون خود دارد که محتوای آن را شکل می دهد. اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم؛ الگویی که ما تصویه می کنیم باید به طور عمومی فرهنگ سازی شود نه اینکه از یک فرد شروع شود. برای منِ نوعی که 25 سال با یک تربیت خاص بزرگ شده ام و آن را در مهمانی ها دیده ام خیلی سخت است که به ناگاه الگوی ساده زیستی را سرلوحه زندگی ام قراردهم.
خانم کاشی زاده، نظر شما در این مورد چیست؟
کاشی زاده: هر لغتی یک بار ارزشی دارد. وقتی موضوع ساده زیستی مطرح می شود به نظر من در کنارش موضوع هدفمندی هم مهم است. الان هدفمندی جوانان خیلی مطرح است، چون یک نوع بی معنایی در زندگی آنان شکل گرفته است. در مقطعی از زندگی جوانان موضوع تحصیل مطرح است اما بعد از آن دچار سردرگمی در تعیین خط سیر زندگی هستند. پس هدفمندکردن موضوع مهمی است.
اینجا موضوع باور هم مطرح است؛ تا باور درونی نباشد پذیرش انجام نمی شود. یعنی باید الگوهای ارزشی را طوری جا بیندازند که افراد بدانند فقط خرید مهم نیست و باید از آنچه می خرند استفاده بهینه کنند. در کل باید برنامه سازی شود در تبلیغاتی که صورت می گیرد بحث سن، استفاده و جایگاه استفاده از کالا ارزشی شود. یعنی تبلیغات فقط هیجان خرید را در فرد ایجاد نکند و در کنار آن بارِ ارزشی کالا نیز تبیین شود یعنی اینکه چطور و در چه سن و شرایطی می شود از آن کالا استفاده بهینه کرد.
و نکته آخر؟
دکتر نیکنام: ببینید، اغلب خریدها خرید اضطرابی نیست بلکه خرید اصولا پدیده زیبا و جالبی است. ما یک فرایند پنجره گردی (shopping window) داریم. یعنی فرد از پاساژگردی و دیدن بوتیک ها لذت می برد و این طبیعی است. او لزوما خرید نمی کند و فقط برای پرکردن وقت و دیدن کالاهای جدید این گشت و گذار را انجام می دهد.
بنابراین پاساژ رفتن حتما اختلال نیست چون گاهی خرید احساس نشاط می دهد و فرد به دنبال چیز جدید می گردد که ممکن است این کالا یا آن لباس باشد. در همه جای دنیا هم معمول است که افرادی بدون قصد خرید فقط پنجره ها و ویترین ها را می بینند و لذت می برند. اما مشکل وقتی بروز پیدا می کند که بنا به عوامل فرهنگی و اجتماعی، که براساس الگوی مصرف گرایی و مُد و اختلالات وسواس خرید است، خریدها افراطی شود که آنجا باید با کمک عوامل اجتماعی مداخله درمانی کرد.
جمع بندی شما چیست؟
کاشی زاده: ببینید، هفت سین برای ما یک سمبل است و همه مان هفت سین می چینیم. اما چند درصد از ما کنار هفت سین و قرآن اهدافمان را نوشتیم و برای این اهداف برنامه ریزی داریم که حداقل به یکی از آنها برسیم؟ توصیه من این است که همه بیاییم این کار را انجام بدهیم. نگاه جنسیتی هم ندارم، چون فکر می کنم گاهی آن قدر ناز زن ها کشیده می شود و به آنها توجه می شود که مردها خشن می شوند. اما فکر می کنم چون زن ها موثرترند باید آنها مخاطب این موضوع باشند.
باید مثلا سه هدف و برنامه برای سال جدید داشته باشیم که همین باعث می شود خیلی کارها را انجام ندهیم و عادات خوب جایگزین عادات غلط زندگی شود. مثلا وقتی قصد خرید خانه داریم، خرج زیادی نمی کنیم یا وقتی خود را ملزم به بازپرداخت بدهی هایمان می کنیم، سعی می کنیم پول دربیاوریم. باید هدف داشته باشیم و این هدف البته فقط پول نیست. باید نقاط ضعف زندگی مان را بشناسیم و حداقل هرسال یکی از آنها را رفع کنیم.